هنر چیست؟ قسمت دوم

  1. تعریف

درجوامع کهن ودر عین حال پیشرفتۀ دورانهای گذشته بشری مثل ایران و هند و یونان،بجز مسائل روزمره،مسائلی فرهنگی از جمله ارتباطات انسانی و اقتصادی، دغدغۀ متفکران آن زمان ها بوده است .از میان تمام این موارد، هنر به عنوان دلمشغولی بسیاری از مردم ، مورد توجه همگان(چه عوام و چه خواص ) بوده است.بنابراین متفکران و یا حتی فلاسفه برای توضیح فعالیتی به نام “هنر” در انسان و جامعه مرتبط با او دست به تعاریفی زده اند. این تعاریف از سویی مربوط به موضوعی انسانی به نام هنر واز طرفی دیگر شکل یک شیء یا فعالیت فوق برنامه او است .مثل اشکال متعدد شعر و ادبیات و موسیقی یا مجسمه سازی ومعماری.

بنابراین در تعریف پدیده ای به نام هنرتعاریفی  تاریخی هست که با تعریف امروزی هنر قدری عجیب به نظر می رسد. از جمله اینکه  تعریف فعالیت هنری آدمها در دوران یونان باستان کلمه ایست به نام “تخنه” که ریشۀ کلمه “تکنیک” امروز است.می دانیم که عمل هنری انسانها نام “تکنیک” را به خود گرفته بوده است.یعنی هنرمند کسی بوده که کار تکنیکی می کرده است .یعنی هنرمندان مثل معماران  و ادبا و مجسمه سازان وحتی پیشه وران و آهنگران همگی به نام هنرمند شناخته می شدند.

در هند باستان هم کلمه”سونَر” در معنای “مرد یا زن خوب و به تعبیری دیگرانسان کامل و فرزانه” بکار رفته است که می بینیم ربطی به تعریف کلی  چیزی به نام “هنر” ندارد.در ایران باستان نیز به تبعیت از زبان سانسکریت و با تاَکید اوستا ،واژۀ “هونر” به عنوان مرد یا زن خوب پذیرفته شده بود. بنابراین واژه ای به نام هنر که امروز بکار می بریم،با تعاریف گذشته تناقض ماهیتی و حتی تضاد دارد. 

در ادبیات ایران پس ازاسلام،معنای هنر دگرگون شد و هنر به معنای کمال،فضیلت،هوشیاری،تقوی، دانش وصفاتی از این دست بکار رفت ،مانند: به دشمن نمایم هنرهرچه هست/ ز مردی و پیروزی و زوردست(فردوسی) و یا :  چون غرض آمد هنرپوشیده شد/صد حجاب از دل به سوی دیده شد(مولوی)…

 با توجه به مطلب فوق، باید اعتراف کرد که متأسفانه همانند قرن ها پیش تاکنون؛ در فرهنگ سنتی ما ایرانیان تعبیرات بزرگان ادبیات مان مانند فردوسی و مولوی و حافظ و سعدی در مورد فعالیتی به نام هنر در انسان ، همان معنا و برداشت هزار سالۀ! خود را دارد. یعنی تعاریفی چون تکنیک،هوش،کمال و غیره.و این خود نشانگر دو مسئله است ،از یک طرف برداشت ما از هرگونه فعالیت هنری حتی از نوع معاصرش  مثل نقاشی و معماری و عکاسی و گرافیک و موسیقی و…؛همان برداشت سنتی و کهن ازتعریف هنر است که نشان می دهد هنر بایستی نمایانگرتکنیک،ظرافت، دانش و فضیلت ما باشد نه چیز دیگر.ازسوی دیگر نشان می دهد که ما هنوز با تعبیرات و رویکرد های دنیای مدرن از نظرارتباطات انسانی و اجتماعی که هنر های معاصر بخشی از آن است،تطبیق نیافته ایم…شاید می توان گفت که ما انسان هایی سنت گرا هستیم که در یک دنیای مدرن پرت شده ایم و لذا نمی توانیم هنر را به معنای امروزش درک کنیم.

از همین جا تعابیر و برداشت های ما از هنری بودن فعالیت خودمان و دیگران دگرگون می شود و هنگامی که آثار هنری امروزرا تماشا می کنیم ،با همان نگرش دگرگون و غیر علمی و البته تکنیک زده ،به نقد آثار هنری می پردازیم و چون تعریف و درک صحیحی از هنر به معنای حقیقی اش نداریم،آن آثار رااز نظر تکنیکی بیهوده و بی معنی و تلف کردن وقت و حتی بی ارزش می دانیم.در پایان تذکر این نکته نیز ضروری است که البته  با شناخت بیشتر آثار هنری گذشته و حال بشر می توان در مورد هنری بودن آنها سخن گفت نه بر مبنای احساسی که در بیننده برمی انگیزند…

بعد از تعریف هنر در این مقاله؛ لازم است درمطلب بعدی در مورد شناخت آثارهنری سخن بگویم.انشاالله

سید محمود مطهر

شهریور ۱۳۹۸

Leave Your Comment

Skip to content