همدردی

 

 

 

گاهي معاني كلمات را در پيچ و خم و پستي و بلندي هاي  زندگي  بهتر ميتوان حس كرد. شنيده بودم به هنگام نزول مصيبت و مرگ عزيزي بايد به همدردي با او شتافت و شنيده بودم دل ما إنسانها  در اين مقاطع از زندگي نيازمند ياري است ولي تعريف  واقعي ان را در غم از دست دادن امين در تار و پودم  حس كردم …..

 

وقتي ما را در آغوش گرم خود گرفتي آنگاه كه لحظه به  لحظه بدن امين عزيز در سردخانه بيمارستان سرد و سرد تر ميگرديد

وقتي آمدي تا او را در آرمگاه هميشگي او  قرار دهيم

وقتي عليرغم ميل باطني و در صورتي كه دل حضور داشتي تماس تلفني گرفتي

وقتي با قلم نوشتي و ثبت كردي و وقتي كه فقط پيام فرستادي

وقتي كه در تنهايي  چشم خود را به اشك  آغشته كردي

وقتي آه بلندي از قلب كشيدي كه رعشه آن به دل ما رسيد

وقتي در مراسم ختم و ياد بود او با گرمي قلب خود  دستمان فشردي

و حتي وقتي نتوانستي در مجموعه بالا حضور داشته باشي ولي  فقط گرد غم  به دل پاشيدي

آنگاه ؛

معناي واقعي همدردي را حس كرديم.

درود بيكران بر  تك تك شما عزيزان و دوستان و مهربانان كه به آشكال مختلف مهر خود را به ما ارزاني داشتيد و در يكي از ايستگاه هاي زندگي معناي همدردي آموختيد. اما:

زندگي همچنان جاريست و   ” تا شقائق هست زندگي بايد كرد”

خاك پاي سادات قيري.

رضا آباد

Comment (3)

  • سلام بر رضای عزیز انشا اله که هیچوقت نه خودت و نه کل خانواده مرحوم عزیز همیشه جاوید عمو اسماعیل غم نبینید و تندرست و سالم بمانید.

  • به امید اینکه دیدارهایمان همیشه به شادی و خوشی باشه و شاهد اینگونه مراسم ناگوار نباشیم الهی آمین

  • برادر عزیزم واقعا زیبا نوشتی .این همدردی را هم من هم در مراسم پدرم با تمام وجودم حس کردم.آفرین به این فامیل وافتخار میکنم که فرد کوچکی از این سادات هستم.

Leave Your Comment

Skip to content