دنیای مجازی

 

 

روزی در پارک نشسته بودم و داشتم توی گوشی پیام ها را بررسی میکردم،پسربچه ای 5 یا 6 ساله آمد وگفت :عمو یه آدامس میخری؟ گفتم:همراهم پول کم دارم ولی می خواهی منتظر باش تا دوستم بیاید تا از او پول بگیرم و از تو بخرم گفت: باشه و کنارم نشست. بعد از مدتی پرسید:عمو داری چکار میکنی ؟گفتم :توی فضای مجازی ام . پرسید : اون دیگه چیه ؟ دنبال توضیحی گشتم تا برای سن او قابل فهم باشد .پاسخ دادم : فضای مجازی جایی است که نمیتوانی چیزی را لمس کنی ولی تمام رویا هایت را آنجا میتوانی بسازی .گفت: عمو فضای مجازی را دوست دارم ، چون منهم زیاد میرم توی این فضا ! با تعجب پرسیدم : مگر تو هم با اینترنت سروکار داری ؟ پاسخ داد نه عمو ولی بابام زندانه و نمی توانم لمسش کنم اما دوستش دارم . مامانم ساعت 6 میرود سر کار و شب ساعت 10 میاید که من خوابم بنابراین ، او را نمی بینم ولی دوستش دارم .وقتی داداشم گریه میکنه نون میریزم توی آب تا فکر کنیم سوپه . چون تا حالا سوپ نخوردم ولی دوست دارم . من دوست دارم درس بخوانم و دکتر بشوم ولی نمی توانم مدرسه بروم چون باید کار کنم . مگر این دنیای من مجازی نیست عمو؟ اشک هایم را پاک کردم و نتوانستم چیزی بگویم فقط باو جواب دادم : بله عمو جان دنیای تو مجازی تر از دنیای منه

 

با تشکر

سید محمد ریاضی پور

اردیبهشت 1394

Comment (3)

  • آسید محمد غم انگیز اما واقعیتی انکارناپذیر است. چه میشود کرد ایتها درد جامعه است که تقریبأ همه جای دنیا پیدا میشود. پناه میبزیم بخدای کریم.
    بالاخره آدامس خریدی یا نه.

  • بسيار غم انگيز!!
    يكي را ميدهي صد ناز ونعمت
    يكي قرص جووي آغشته در خون
    قدر نعمتهايمان را بدانيم! و از كمك دريغ نكنيم.

  • دیروز کودکی درامتداد کوچه های این شهرشلوغ
    دست تمنائی به سویم دراز کرد
    خالی تر از تمامی آرزوهای کودکانه
    دنیا عوض شده است
    کودکان به دنبال نان اند و ما به دنبال ………

Leave Your Comment

Skip to content