من یک بیمار روانی هستم

“من یک بیمار روانی هستم.”

بله، منظورم خودم است؛
دکتر سید وحید شریعت…
روان‌پزشک و استادیار دانشگاه علوم پزشکی ایران. چند سالی هم هست که دارم دارو مصرف می‌کنم و شکر خدا الان بهترم؛ وگرنه نمی‌توانستم اینها را برای­تان بنویسم.
چرا دارید این‌طوری نگاهم می‌کنید؟ مگر چه اشکالی دارد؟
چرا باید از گفتن این مسأله خجالت بکشم؟
مگر داشتن یک بیماری روانی با داشتن فشارخون یا دیابت فرقی می‌کند؟
در هر دوی آن­ ها فقط برخی تغییرات شیمیایی در بدن اتفاق افتاده که باعث بیماری شده است. در بیماری روانی، این تغییرات در مغز ما اتفاق می‌افتد و برخی از مواد ناقل شیمیایی در مغزمان کم و زیاد می‌شوند ولی در دیابت، این تغییرات در لوزالمعده رخ می‌دهد و نتیجه‌اش در خون منعکس می‌شود.
شما تا حالا کسی را دیده‌اید که از داشتن میگرن یا آپاندیسیت شرمگین باشد یا بخواهد بیماری خودش را پنهان کند؟ یواشکی دکتر برود یا نخواهد اسم واقعی خودش را هنگام مراجعه به دکتر بگوید؟
پس چرا از شنیدن این که فردی بیماری روانی دارد، یکه می‌خورید و انتظار دارید که مثل بسیاری از افراد، بیماری خود را پنهان کند؟
مگر خودش خواسته که بیمار شود یا خطایی از او سرزده که به این بیماری دچار شده؟
اگر این‌طور نیست، پس چرا وقتی به بیماری روانی دچار می‌شویم سعی می‌کنیم که کسی از قضیه بو نبرد و حتی نزدیک‌ترین اقوام هم از آن خبردار نشوند؟
گاهی این مسأله آن قدر برای­مان حساس می‌شود که حتی حاضریم بیماری و مشکل خود را پنهان کنیم یا اصلاً از خیر دوا و دکتر هم بگذریم ولی از «خطر» این که کسی بفهمد ما مشکلی داریم دور شویم و از «انگ» بیماری روانی محفوظ بمانیم!
شاید از این نگران باشیم که از این پس، جور دیگری به ما نگاه شود یا از ما بترسند، به ما اعتماد نکنند، بگویند شخصیت ضعیفی داشته‌ایم، دیوانه خطاب­مان کنند، نتوانیم ازدواج کنیم، از محل کار اخراج‌مان کنند و صد جور بدبختی دیگر برای­مان پیش بیاید، فقط برای این که قضیه لو رفته که ما نوعی بیماری روانی داریم.
همه­ ی این­ ها آواری است به نام انگ بیماری که روی سر بیماران خراب می‌شود و دردی بر دردهای خودشان و خانواده‌شان می‌افزاید. ولی مسأله این­ جاست که بیشتر بیماران روانی، نه خطرناک هستند، نه احمق و خنده‌دار، نه غیرقابل اعتماد و دیوانه، نه از کار افتاده و لاابالی؛ به­ خصوص با انجام درمان، درصد قابل‌توجهی از بیماران به طور کامل یا تقریباً کامل به وضعیت عادی خود برمی‌گردند.
اگرچه اغلب اوقات، این به معنی عدم نیاز به ادامه­ ی درمان و «ریشه‌کن شدن» بیماری نیست؛ همان‌طور که فرد مبتلا به دیابت یا فشارخون با درمان، بیماری خود را «کنترل» می‌کند و باید مدت‌ها درمان‌های خود را ادامه دهد. مهم این است که درمان بیماری می‌تواند تا حد زیادی از عوارض بیماری درمان‌نشده بکاهد و ما را به زندگی عادی روزانه­ ی خود برگرداند؛
هم­چنان که بیماری من را کنترل کرده و می‌توانم با پسرم بازی کنم، به دانشجویانم درس بدهم و به بیمارانم کمک کنم. من زندگی را دوست دارم.

#دکتر_سید_وحید_شریعت
(استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران و ریاست بیمارستان روانپزشکی ایران )
ارسالی از خانم دکتر پریسا بزرگزاد
مهرماه ۱۳۹۷

Comment (5)

  • پریسای عزیز
    بسیار به نکته مهمی اشاره شده است و آن اینکه این نوع از امراض هم به مانند بسیاری از امراض دیگر حالتی طبیعی داشته و در اثر اختلالات جسمی و ناهنجاریها و شرایط محیطی و …ایجاد میشوند و می بایست نگرش خود را به واقع از برخورد با این نوع بیماریها به کلی عوض نماییم و همانگونه که به راحتی به امراضی مانند فشار خون و … اشاره می کنیم می توانیم به این نوع بیماریها هم اشاره کنیم .
    ممنون از اینکه با تلنگرهایی این چنین بعضی واقعیت ها را یادآوری می کنی.

  • پریسا جان دستت درد نکند . بسیار مقاله جالب و تاثیرگذاری است . امید که همه سلامت و تندرست باشند . منتظر رهنمود های بیشتر شما هستیم .

  • درود به خانم دکتر بزرگ زاد!
    خیلی جالب است این نوشته و واقعا یکی از مشکلات جامعه ما همین است. جامعه ای که اکثریت آن با درصد های مختلف دارای رفتارهای غیر متعارف روانی و اخلاقی هستند اما هنوز برخورد با چنین بیماری و بیمارانی تابو است و همه چه برای خود و چه برای دیگران سعی می کنند آنرا مخفی کنند.
    با سپاس از شما که با توجه به کار زیاد ،وقت می گذارید و نوشته های جالب و کاربردی و بروز را می فرستید.

  • تشکر از پریسای عزیزم برای حسن انتخاب این مطلب مهم و سرنوشت ساز. من فکر میکنم محیط و جامعه نقش خیلی مهم و اساسی در این مسئله بازی میکند. تعلیم و تربیت و فرهنگ سازی این مشکل راه بسیار طولانی در پیش دارد ولی مسلما شدنی ست و به جرات میتوان گفت کلید و چاره بسباری از افسردگی ها و مشکلات خانوادگی ست.

Leave Your Comment

Skip to content