حکایت

 

 

طایفه دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعیت بلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب به حکم آن که ملاذی منیع از قله کوهی گرفته بودند و ملجا و ماوای خود ساخته مد بران ممالک آن طرف در دفع مضرت ایشان مشاورت همی کردند که اگر طایفه هم برین نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد
درختی که اکنون گرفته ست پای                    به نیروی شخصی برآید ز جای
وگر همچنان روزگاری هلی                   به گردونش از بیخ بر نگسلی
سرچشمه شاید گرفتن به بیل                   چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
سخن بر این مقرر شد که یکی به تجسس ایشان برگماشتند و فرصت نگاه می داشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام خالی مانده تنی چند مردان واقعه دیده جنگ آزموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان شدند شبانگاهی که دزدان باز آمدند سفر کرده و غارت آورده سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند نخستین دشمنی که بر سر ایشان تاختن آورد خواب بود چندان که پاسی از شب درگذشت
قرص خورشید در سیاهی شد                   یونس اندر دهان ماهی شد
مردان دلاور از کمین به در جستند و دست یکان یکان بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند همه را به کشتن اشارت فرمود اتفاقا در آن میان جوانی بود میوه عنفوان شبابش نو رسیده و سبزه گلستان عذارش نو دمیده یکی از وزرا پای تخت ملک را بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده و از ریعان جوانی تمتع نیافته توقع به کرم و اخلاق خداوندی ست که به بخشیدن خون او بر بنده منت نهد ملک روی از این سخن درهم کشید و موافق رای بلندش نیامد و گفت
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است                   تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبداست
نسل فساد اینان منقطع کردن اولی تراست و بیخ تبار ایشان برآوردن که آتش نشاندن و اخگر گذاشتن وافعی کشتن و بچه نگه داشتن کار خردمندان نیست
ابر اگر آب زندگی بارد                   هرگز از شاخ بید برنخوری
با فرومایه روزگار مبر                   کز نی بوریا شکر نخوری
وزیر این سخن بشنید طوعا و کرها بپسندید و بر حسن رای ملک آفرین خواند و گفت آنچه خداوند دام ملکه فرمود عین حقیقت است که اگر در صحبت آن بدان تربیت یافتی طبیعت ایشان گرفتی و یکی از ایشان شدی اما بنده امیدوار است که در صحبت صالحان تربیت پذیرد و خوی خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بغی و عناد در نهاد او متمکن نشده
با بدان یار گشت همسر لوط                   خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند                   پی نیکان گرفت و مردم شد
این بگفت و طایفه ای از ندمای ملک با وی به شفاعت یار شدند تا ملک از سر خون او درگذشت و گفت بخشیدم اگرچه مصلحت ندیدم.
دانی که چه گفت زال با رستم گرد                   دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
دیدم بسی که آب سر چشمه خرد                   چون پیش تر آمد شترو بار برد
فی الجمله پسر را به ناز و نعمت برآوردند و استادان به تربیت او نصب کردند تا حسن خطاب و رد جواب و آداب خدمت ملوکش درآموختند و در نظر همگان پسندیده آمد باری وزیر از شمایل او در حضرت ملک شمه ای می گفت که تربیت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قدیم از جبلت او به دربرده ملک را تبسم آمد و گفت
عاقبت گرگ زاده گرگ شود                   گرچه با آدمی بزرگ شود
سالی دو براین آمد طایفه اوباش محلت بدو پیوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت وزیر و دو پسرش را بکشت و نعمت بی قیاس برداشت و در مغازه دزدان به جای پدر بنشست و عاصی شد ملک دست تحیر به دندان گزیدن گرفت و گفت
شمشیر نیک از آهن بد کند کسی                   ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست                   در باغ لاله روید ودرشوره بوم خس
زمین شوره سنبل بر نیارد                   در او تخم و عمل ضایع مگردان
نکویی با بدان کردن چنان است                   که بد کردن به جای نیکمردان

 

معانی برخی کلمات مشکل:
ملاذ: پناهگاه
منیع :بلند
عذار:صورت
ریعان: اول هر چیز
طوعا و کرها: خواهی نخواهی
بغی : ظلم
عناد : دشمنی
جبلت: سرشت
بهمن ماه 1394 -کرج
سید محمد ریاضی پور

Comment (3)

  • با تشکر از برادرم محمد عزیز –
    در این باره در مقدمه شاهنامه فردوسی نیز آنجا که در باره جفای سلطان محمود به خود شعر سروده است همین معنی را جلوه گر کرده است . بدین قرار :
    درختی که تلخ است وی را سرشت
    اگر برنشانی به باغ بهشت
    ور از جوی خلدش به هنگام آب
    به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
    سرانجام گوهر به کار آورد
    همان میوه تلخ باز آورد .
    البته نظر پیشینیان بدین ترتیب بوده ولی آیا تربیت و محیط فرهنگی تا چه حد میتواند در تغییر خلق و خو موثر باشد – جای بحث دارد .

  • خیلی آموزنده بود آ سید محمد اگر تفسیر روان و عامیانه بزبان معمول نوشته میشد خیلی بهتر بود بعضی کتب در این زمینه وجود دارد. بهر حال خیلی جالب بود. دستت درد نکند

  • جناب آقای ریاضی پور داستان پندآموز زیبایی را انتخاب کردید جمله زیر مرا فوق العاده تحت تاثیرقراردادومنشاء بدبختی کشورهای جهان سوم میباشد ( نخستین دشمنی که برسر ایشان تاختن آورد خواب بود )

Leave Your Comment

Skip to content