شــــوشتـــــر شهـــــری بـــه قـــدمـــت تــــاریــــخ (بخش یازدهـــــــــــــم)

 

 

شورش محمد خان بلوچ و عزیمت مجدد نادرشاه به شوشتر
پس از کشته شدن محمود افغان و به سلطنت رسیدن اشرف ،محمد خان از سوی اشرف به ایلچیگری دربار عثمانی مامور گردید.از این سفارت نتیجه ای عاید نگردید و محمد خان مجبور شد به ایران برگردد. و چون در بازگشت حکومت افغان ها رو به زوال نهاده بود، وی جانب نادر را گرفته و به خدمت او رسید و نامه دربار عثمانی و هدایایی که از آنجا برای اشرف آورده بود،تقدیم نادر کرد و ضمن گزارش ماموریت خود،خواستار پیوستن به نیروهای او گردید. نادر نیز تقاضای او را پذیرفت و ضمن اظهار ملاطفت وی را به حکمرانی کهکیلویه منصوب کرد.نادر در سال 1144 هجری با عثمانیان به نبرد پرداخت لیکن در نزدیکی کرکوک شکست سختی از آنان خورد و عده کثیری از لشکریانش به هلاکت رسیدند و بازمانده لشکریان نیز فرار نموده و به همدان عقب نشینی کردند. پس از این واقعه نادر جهت جبران شکست خود،به فکر تهیه آذوقه و قشون مکفی افتاد و برای این منظور چاپارهایی به نقاط مختلف ایران فرستاد و ازحکمرانان محلی خواستارکمک گردید،میرزا مهدی استرآبادی می نویسد :”ایالت کهکیلویه به محمد خان بلوچ که آن زمان به نیابت اشتغال داشت بعلاوه شوشتر و دزفول مقرر فرمودند که به اتفاق امیر خان بیک قرقلو نایب فارس روانه گشته تا مدت دو ماه تجدید اوضاع سپاه خود کرده به موکب والا ملحق شوند”. ولی محمد خان که اندیشه غیر در سر داشت به جای کمک رساندن به نادر به دسیسه چینی علیه وی پرداخت و در حالی که جبهه داخلی ایران برای تقویت در برابر عنصر بیگانه نیازمند وحدت بود، با استفاده از علایق درونی مردم نسبت به خاندان صفوی، دست به تحریک احساسات آنها علیه نادر زد.
محمد خان در عزیمت به کهکیلویه و نیز در برگشتن از آنجا در شوشتر توقف و با ابوالفتح خان حاکم قبلی آن شهر علیه نادر به توطیه چینی پرداخته و سر به شورش نهادند و چنان شایع کردند که نادر مجددا از سپاه عثمانی شکست فاحشی خورده و خود نیز مفقود گردیده است و نوشته اند که جلوداری برای افشای این خبر پیشاپیش فرستادند و آن جلودار فردی دزفولی بود و چون به دزفول رسید،راست را بگفت و مردم دزفول جمع شدند و دروازه را به روی محمد خان و سپاهش بستند. محمد خان و همراهان پس از اینکه از ورود به دزفول مایوس شدند،روانه شوشتر گردیدند و چون مردم شوشتر از حقیقت امر آگاه نبودند به پیشواز محمد خان و ابوالفتح خان شتافتند و از آنان استقبال کردند. محمد خان و همراهان پس از استقرار در شوشتر ،حاکم آن شهر عباسقلی بیک را از حکومت خلع و ابوالفتح خان مجددا به حکومت آن شهر رسید و محمد خان نیز عازم محل حکمرانی خود کهکیلویه گردید.محمد خان به هیچوجه خود را کمتر از نادر نمی شمرد و درصدد بود که مانند او برای خود کسب قدرت و منزلت نماید. چون در این زمان نادر از جریان شورش آگاه شد،نامه ای حاکی از استمالت به محمد خان می نویسد،محمد خان نیز نادر را بی پاسخ نگذاشته و در جواب می نویسد:”تو در اوایل مردی بودی حقیر و در میان ابنای جنس خود فقیر،هرگاه با دویست سیصد خانوارافشار داعیه سلطنت و فرمانروایی داشته باشی و نواب کامیاب شهزاده عالمیان ناب مرتضوی انتساب را که آباء و اجداد عالی قدر آن حضرت در استقرار امر سلطنت و دارایی ایران فرمانروا بوده اند عزل نموده خود را دخل و مختارالسلطنه ساخته،پادشاهی و اورنگ نشینی ایران از خاطر خطور می نماید،دراین صورت بنده درگاه که صاحب هشتاد هزار خانوار بلوچ است که از نواحی بنادر الی سرحد هندوستان محل سکنای ایشان است چرا ادعای فرمانروایی ننمایم”.
نادر چون در جنگ مجدد با عثمانی پیروز شد،با احمد شاه صلح کرد و سپس برای گوشمالی ابوالفتح خان ،نجف سلطان نامی را به حکمرانی شوشتر منصوب و عازم آنجا نمود. اما ابوالفتح خان و مردم شوشتر برج و باروی شهر را استوار ساخته و آماده جنگ شدند. در نتیجه نجف سلطان نتوانست وارد شهر شود و بناچار در چند کیلومتری شمال شوشتر در محلی بنام جنت مکان اردو زد.
چون خبر مقاومت مردم شوشتر از حکمرانی ابوالفتح خان به نادر رسید وی اسلمش بیک نامی را برای نصیحت و مجاب ساختن مردم آن شهر عازم آن دیار نمود.اسلمش بیک نیز با اقدامات خود ابوالفتح خان و مردم را به فرمانبرداری وادار کرد و پس از این اقدام نجف سلطان نیز وارد شهر شد.متعاقب آن لشکریان نادر شبانه وارد شهر شدند .چون مردم از ورود سپاه نادر به شهر آگاه شدند برخی سراسیمه فرار کردند،عده ای به مخالفت خود ادامه دادند و جمعی نیز که هواخواه نادر بودند و هنگام شورش محمد خان از درجه اعتبار افتاده بودند و اموالشان مصادره شده بود ،فرصت را غنیمت شمرده و از زوایای اختفا بیرون آمده و با سپاه نادر همکاری کردند. مولف عالم آرای نادری در خصوص فجایع لشکریان نادر در شوشتر می نویسد:”بعضی از روسا و بزرگان را گرفته و به قتل رساندند و سه شبانه روز زنان و اطفال و عوام الناس را به غازیان بخشیده عرض و ناموس بر مردم نماند،بی سیرتی که از حیز خیال بیرون است به حال آن مسلمانان راه یافت”. مولف تذکره شوشتر نیز می گوید:” …در آن ساعت توفان بلایی بر پا شد که توفان نوح به گرد آن نرسیده و مخدرات حجب عصمت را کار بر رسوایی کشید. جرایر ابکار در کوچه و بازار چون اسرای یهود و نصاری بیع و شری دست به دست افتاد و خروش این مصیبت آوازه فتنه چنگیز را بر طاق نسیان افتاد و این واقعه هایل یوم الاربعاء سادس شهر شعبان بود”.
از این عبارت پیداست که نادر از مردم شوشتر بسیار خشمگین شده بود که رضایت می دهد مردم بی دفاع شهر را اینگونه مورد اذیت و آزار قرار دهند.
نادر پس از اینکه خشم خویش را فرو نشاند ،نجف سلطان را در شوشتر به حکمرانی گماشت و خود آهنگ فارس نمود.به هنگام عزیمت ابوالفتح خان و چند تن دیگرازعاملین شورش شوشتر را با خود برد و چون به رامهرمز رسید،دستور قتل ابوالفتح خان و خواجه حسین نامی را که از سران شورش بودند صادر و برخی دیگر را در بند نمود و عده ای را نیز آزاد ساخت. نادر چون به ایالت فارس رسید سپاهیان خود را جمع آوری و به تعقیب محمد خان بلوچ پرداخت. محمد خان نیز از شیراز جهت مقابله با آنان بیرون آمده و در بند شولستان اردوگاه خود را برپا ساخت.اما چون جنگ آغاز شد وی متوجه شد که تاب مقاومت در مقابل آنان را ندارد ،لذا از دربند به شیراز و از آنجا به طرف جهرم عقب نشینی کرد و از جهرم نیز به لار گریخت. در آن شهر نیز به واسطه فشار لشکریان طرفدار نادر مجال اقامت نیافت و عازم جزیره کیش گردید. اما حاکم جزیره او را دستگیر و به نزد نادر روانه داشت ،نادر محمد خان را از فارس با خود به اصفهان برد و در همانجا چشمهای آن تیره بخت را عبرة الناظرین از حدقه درآورد ،محمد خاین به فاصله دو سه روز پس از حدوث سانحه در گذشت.
مهر ماه 94

 

سید محمد ریاضی پور

Leave Your Comment

Skip to content