روایتی از مرحوم عمو تقی

 

 

با سلام خدمت سروران گرامي
خدا بيامرزد همه رفتگان سادات را ، روزي مرحوم عمو تقي شريف زاده حكايتي از پختن قير در مسجدسليمان تعريف كرد ، كه در حافظه اينجانب حك شده كه براي شما بازگو ميكنم.
قير پختن به اين صورت بود كه يك بشكه بزرگ كه ظاهراٌ بصورت گلي بود درست ميكردند ، و در پايين ترين آن يك سوراخ وجود داشت كه با گل آنرا مسدود كرده و نفت خام را در آن ميريختند و آنرا آتش ميزدند . تا به مرحله قير ميرسيد ، بعد يكي از افراد كه وارد بود با چوبي به دريچه ضربه اي وارد ميكرد و سريعاٌ كنار ميرفت تا قير مذاب در رودخانه روان ميشد و سفت شده و بوسيله كارگران استخدامي جمع آوري و بعد فروخته ميشد .
يكروز كه اينكار انجام شد و موقع باز كردن دريچه شد ، مرحوم عمو مهدي مطهر اينكاررا انجام ميدهد ، كه موقع فرار پايش به جايي گير كرده و به زمين مي افتد ، و قير مذاب اورا ميسوزاند ، كه دليل پوست لكه دار عمو خدابيامرز اين بوده است . اورا به بيمارستان كه او پي دي ميگفتند ميبرند ، در ابتدا دكترها كه سر رشته اي از قير نداشتند ، حيران ميمانند چكار كنيم ، ميگويند كسي كه اينكاررا انجام ميدهد حتما روش قير زدايي از بدن را ميداند . وقتي اورا بهوش مي آورند و ميگويد من را در يك وان بنزين قرار داده تا همه قير ها حل شود . اينكار را كرده و موفق ميشوند تمام قير ها را بزدايند. اما سوختگي بدي بوده ، در اين اثنا يكي از مديران انگليسي شركت نفت به مسجدسليمان مي آيد و سراغ سادات را ميگيرد به او ميگويند يكي از آنها در بيمارستان است . وقتي به ملاقات او مي آيد و وضعيت را ميبيند ، از انگليس پمادي سفارش داده ، كه وقتي به بدن عمو مهدي بكرات ميمالند سريع بهبود مييابد.
البته من نميتوانم مانند مرحوم عمو تقي با حالتهاي خاصش تعريف كنم ولي اين حكايتي بود از يكي از بزرگان فاميل كه من لازم دانستم بازگو نمايم.
با تشكر بسيار . منصور رياضي پور

Comment (9)

  • خدا رحمت كند اين ٢ عزيز پيش كسوت سادات قيري را
    آقا منصور ديدن كامنت هاي شما خوشحالمان ميكند. خوش امديد

  • منصور جان این جریان را هم من از مرحوم عمو نعمت شنیدم و اگر شما قیافه مرحوم عمو مهدی یادتان باشد چند جا سوختگی از آنزمان مانده بود . و این موضوع نشان میدهد که اجداد ما حقیقتأ مبتکر و خلاق بوده اند . خدا همه آنها را بیامرزد. ایکاش آنموقع که عمو حجی عمو مهدی عمو داوری عمو سلام عمو کاظم و خیلی های دیگر زنده بودند و خاطراتشان واقعی تر بود میتوانستیم آنها را صورتبرداری و کتابچه ای نفیس درست کنیم من همه آنها را دیده ام اما چه حیف که حالا بفکر ضبط خاطرات افتاده ام.

  • منصور جان خوش اومدی و چه خاطره ای را بیان نموده ای که هر خطش دنیایی معنا دارد.
    دستت درد نکند و منتطر سایر نوشته هایت هستیم

  • با عرض خوش آمدگويي به پسر عموي گرامي آقا منصور ،
    خيلي از ديدن اين خاطره خوشحال شدم . اين خاطره را بارها از زبان شيرين و طنزگوي مرحوم بابا شنيده بودم با همان آب وتابهاي مخصوص خودش . متشكر و ممنون كه به قلم آورديتش .
    روحشان شاد.

  • جالب بود ولی کاش میشد هنگام بیان اسامی از کلمه خدا بیامرز ویا خدا رحمت کنه استفاده نمیشد خیلی فضا بوی مرگ میده خیلی لازم است پس از اسم چیزی گفته شود یادش بخیر ویا چیزی در این وزن گفته شود شاید فضا کمی سبزتر گردد

  • مهرداد عزيز ، ممنون از بابت خوش آمد گويي ، اميدوارم وقت يار اينجانب باشد تا حضورم پيوسته باشد.

  • درود به تمامی خاندان سادات قیری!
    درود به روان پاک همگی بزرگانی که اکنون در میان ما نیستند، بنظر اینجانب فرزندان عمو تقی که خاطرات بیشتری از او بیاد دارند باید همت کنند و گفته های شیرین ایشان را بیان کنند.

Leave Your Comment

Skip to content