شــــوشتـــــر شهـــــری بـــه قـــدمـــت تــــاریــــخ (بخش نهــــــــــــم)

حاکم صفوی تا روی کار آمدن نادر شاه

شوشتر در دوره صفویه از سال 914 تا 1042 هجری

چنانکه در مبحث قبلی گفته شد شاه اسماعیل اول در ادامه فتوحات خود در سال 914 هجری -1508 میلادی جهت براندازی حکومت مشعشعیان عازم خوزستان گردید و آن خاندان را سرکوب کرد و منقاد خویش ساخت از این پس بود که بخش غربی خوزستان را که در دست مشعشعیان قرار داشت “عربستان” نامیدند تا از بخش شرقی آن که شامل شوشتر و رامهرمز و در دست گماشتگان صفوی قرار گرفته بود، بازشناخته شود. شایان ذکر است که در دوران صفویه قسمت شرقی خوزستان به مرکزیت شوشتر بیشتر حرف شنوی از حکومت مرکزی داشت ،لذا به همین سبب بود که گهگاهی این قسمت توسط ساکنین بخش غربی به مرکزیت هویزه که عرب نژاد بودند، مورد تاخت و تاز و تاراج قرار می گرفت.
به هنگام حمله شاه اسماعیل اول به خوزستان ملا قوام الدین نامی از خاندان رعناشی که معلم فرزندان سید محمد مشعشع بود همراه پسران خود به اسماعیل پیوستند و اسماعیل نیز به پاداش این سرسپردگی یکی از آنان را بنام شیخ محمد به امارت دزفول و دیگری را بنام حاجی محمد به حکومت شوشتر گماشت. ولی حکومت حاجی محمد در شوشتر چندان دوامی نیافت زیرا پس از چندی بدست برادرزاده خود بنام خلیل الله کشته شد و از آن پس خلیل الله هم جانشین پدر در دزفول گشته و هم حکومت شوشتر را بدست گرفت .
نکته ای که در اینجا آشکار است اینکه شاه اسماعیل هنوز به آن درجه نرسیده بود تا بتواند پس از تصرف خوزستان سپاهی برای حفظ آن خطه مستقر نماید و از اینجاست که بر رعناشیان اعتماد کرده ،شوشتر را به آنان سپرد و در هویزه نیز حاکم جداگانه ای گماشت. به عبارت دیگر از شاه اسماعیل جز نام و نشانی در خوزستان نبوده و فقط سالانه اندک مالی به عنوان خراج نزد او می فرستادند و پس از چندی خلیل الله حاکم شوشتر نیز از این امر سر باززد و از ارسال خراج خودداری و در واقع با این عمل خود از اطاعت حکومت مرکزی سرپیچی نمود.
شاه اسماعیل برای سرکوبی خلیل الله حکام کهکیلویه و هویزه را علیه وی برانگیخت ، آنان نیز بسوی شوشتر حرکت و آن شهر را به محاصره خویش در آوردند.لیکن پیش از اینکه کاری از پیش ببرند،مرگ شاه اسماعیل فرارسید و آنان نیز ناگزیر دست از محاصره کشیده و از اقدام خود صرف نظر کردند.
خلیل الله پس از چندی وفات یافت و پسرش علاءالدین جانشین او گردید. در این هنگام حوزه متصرفات خاندان رعناشی منحصر به دزفول بود زیرا به استناد مندرجات تذکره شوشتر از سال 932 هجری به بعد حکمرانان شوشتر از جانب صفویان گماشته می شدند. بطوریکه در سال 932 هجری مهدی قلی سلطان ولد قنقرا سلطان از طرف حکومت مرکزی به حاکمیت شوشتر گماشته شد و مدت ده سال با استقلال حکومت کرد.
تا آنکه برادر او سوندر بیک وی را از بین برده و خود به جای او نشست اما حکومت سوندر بیک نیز بیش از یکسال دوام نیافت و سپس کچل خان افشار نیز دو سال حکومت کرد که پس از او در سال 945 هجری حیدر قلی سلطان حاکم شوشتر گردید و به مدت سه سال حکومت را در آن شهر در دست داشت تا اینکه در سال 955 هجری سید محمد عرب مدت هشت سال و پس از او ابوالفتح خان نیز سه سال حکومت کردند، در این هنگام القاص میرزا فرزند شاه اسماعیل وارد شوشتر شد اما چون از برادر خود شاه تهماسب روی گردان بود مردم شوشتر دروازه ها را به روی او بستند و وی را به شهر راه ندادند.
پس از این به مدت 44 سال ،25 نفر پی در پی حکومت شوشتر را صاحب شدند تا اینکه در سال 999 هجری سید مبارک خان ابن سید مطلب به تحریک سادات و اعیان شوشتر به آن شهر لشکر کشید و اکثر مردم نیز به پیروی از سادات تسلیم وی شدند. ولی معدودی از خواص شهر در قلعه سلاسل تحصن نمودند و عریضه ای مبنی بر چگونگی احوال خود به جانب شاه عباس فرستادند. شاه عباس نیز هفت هزار از لشکریان خویش را به سرکردگی مهدی قلی خان شاملو به دفع سید مبارک خان و تنبیه مردم شوشتر روانه شهر نمود.
سید مبارک خان چون از ماجرا مطلع گردید،شهر را رها کرد و به هویزه مراجعت نمود. بدین ترتیب مهدی قلی خان به مدت شش سال در شوشتر حکومت کرد. از جمله اقداماتی که وی در این ایام انجام داد: تعمیر عمارت امامزاده عبدالله ،سید محمد بازار،بقعه براء بن مالک بود. همچنین بنای بازار شوشتر و حفر کانالی که آب را از رودخانه وارد بازار و خیابان اصلی شهر می کرد و منظره بسیار زیبایی به شهر می داد.
البته کانال مذکور در زمان حکومت واخشتو خان (1078- 1042 هجری) مسدود گردید. پس از مهدی قلی خان ،علی سلطان نامی حاکم شوشتر گردید که ساختن پل شاه علی را به وی نسبت می دهند و سپس تهماسب سلطان فرزند محمد سلطان به مدت سه سال حکومت شوشتر را در دست داشت. در سال 1038 هجری شبلی سلطان چرکس به حکومت شوشتر گمارده شد ولی حاکمیت وی نیز دیری نپایید و پس از شش ماه وفات یافت و پسرش الله وردی سلطان جانشین او گردید که به علت کودکی، بهروز بیک نامی به نیابت وی به مدت سه سال بر شوشتر حکومت کرد.

شوشتر از دوران واخشتو خان

در سال 1042 هجری واخشتو خان نامی از دربار شاه صفی به حکمرانی شوشتر فرستاده شد. حکومت وی به مدت 37 سال دوام یافت و چون در سال 1078 هجری وفات یافت ، یکی از پسران او جانشین او گردید و پس از وی سالیان درازی حکومت شوشتر در خاندان وی بصورت موروثی باقی ماند. واخشتو مردی کاردان و نیکوکار بود و در زمان حکمرانی همواره به فکر آبادانی و عمرانی حوزه حکمرانی خود بود و در این کار نیز توفیق یافت.بطوریکه مولف تذکره شوشتر در این باره می نویسد:”درآن زمان مردم شوشتر در وقت بسیار خوش بوده و روزگار به فراغت می گذرانیدند”. اما سید احمد کسروی اگرچه توانسته با دید کنجکاوانه خود نکات بسیاری را که از دید دیگر مورخین پوشیده بوده است ،روشن کند لیکن در خصوص بررسی برخی جریانات تاریخی و ابنیه باستانی مربوط به شوشتر توفیق کامل و تمام عیاری به دست نیاورده است.
به عنوان مثال در خصوص بنای پل شادروان و بانی آن نوشته است:”پس از واخشتو پسرش فتحعلی خان نیز سیره پدر را پیشه کرد و از کارهای مهم او ساختن پل چهل و چهار چشمه شوشتر است که نیم شکسته های آن هم اکنون نیز پابرجا و خود یکی از بنیاد های سترگ تاریخی این مرز و بوم است”.
لیکن طبق تحقیقاتی که با تکیه بر منابع مستند به عمل آمده است (در مبحث مربوط به پل شادروان خواهد آمد) بر خلاف نظر کسروی ،پل مذکور توسط فتحعلی خان ساخته نشده است بلکه از سالها پیش این پل وجود داشته و فقط توسط فتحعلی خان تجدید بنا گردیده است . شایان ذکر است که مستندات کسروی در خصوص تاریخچه ساختمان پل ،کتاب تذکره شوشتر بوده است و داستان چگونگی ساختن پل را با اندک تغییراتی عینا از آن کتاب مطرح می نماید ولی با مقایسه دومتن “تاریخ پانصد ساله خوزستان” و تذکره شوشتر این تفاوت یافت می شود که آقای کسروی علیرغم تمام جنبه های مثبت علمی خود،در این زمینه بی توجهی علمی را مرتکب شده اند زیرا در تذکره شوشتر هرگز عنوان نشده است که این پل بوسیله فتحعلی خان بنا گردیده است بلکه فقط به تجدید بنای آن به دستور فتحعلی خان اشاره شده است. در اینجا برای روشن شدن دقیق موضوع مندرجات “تاریخ پانصد ساله خوزستان” و تذکره شوشتر را عینا ذکر می شود. ولی اهم داستان همانطوریکه گذشت ،کسروی قسمت اعظم اطلاعات خود را در خصوص پل شادروان از تذکره شوشتر گرفته است. بطوریکه مولف تذکره شوشتر در صفحه 80 کتاب خود می نویسد:”فتحعلی خان …پل قیصر را چنانچه سبق ذکر یافت خراب شده بود تجدید بنا نمود و در صفحه 81 نیز می گوید:فتحعلی خان همت به تجدید پل گماشت و چون زیادی آب مانع بود امر نمود که در بند میزان رخنه ای بشکافند…”.ولی کسروی با تغییراتی مطلب را می نویسد:”فتحعلی خان …همت بر آن گماشت که پلی بر روی رودخانه بسازد…”.
در اینجاست که کسروی فتحعلی خان را بانی اصلی پل محسوب نموده اند. در صورتیکه وی به تجدید بنا همت گماشت نه ساختن اصل پل. آنچه که همزمان با جریان پل در زمان فتحعلی خان اتفاق می افتد،موضوع ایجاد رخنه ای است که جهت تعمیر پل در بند میزان تعبیه می نماید. که این موضوع را کسروی با استفاده از تذکره شوشتر عنوان نموده و می گوید:”برای آنکه انبوهی و فشار آب مانع از ایجاد پل نشود ،فتحعلی خان دستور داد در بند میزان رخنه ای پدید آورند تا زور و انبوهی آب بدان سوی برگردد.اگرچه این اقدام به نیت خیر صورت پذیرفت ولی اشتباهی بود که بعدا موجب ویرانی بند میزان و به همراه داشتن زیان های فراوان بود. البته باید گفت آنچه که فتحعلی خان را از انجام اقدامات بعدی در خصوص بند میزان بازداشت ،احضار وی به اصفهان بود زیرا پس از آنکه در ماه ذیحجه سال 1105 هجری شاه سلیمان صفوی وفات کرد ،پسرش حسین میرزا در محرم سال 1106 هجری با نام شاه سلطان حسین بر تخت سلطنت جلوس نمود و تا آن وقت اصلان خان سمت قوللر آقاسی را داشت ،لیکن شاه سلطان حسین پس از فوت پدر او را به قندهار فرستاد و فتحعلی خان حاکم شوشتر را احضار نموده و به جای اصلان خان منصوب کرد و حکومت شوشتر به کلبعلی خان نامی تفویض گردید. چنانکه گفته شد ،فتحعلی خان قبل از آنکه عازم اصفهان شود ،موفق به اتمام تعمیر بند میزان نگردید و از بد حادثه در همان سال سیلی بنیان کن جریان یافت و رخنه بند میزان را بسیار فراخ تر ساخت و آب جوی داریان را خشک نمود و روستا های میان آب که از جوی این رود مشروب می شدند بی آب و کشتزارهای آن خشک گردید. بقول تذکره شوشتر:” این امر مقدمات ویرانی شوشتر و بدبختی مردم آن بود”. پس از کلبعلی خان در این دوره حکامی چند یکی پس از دیگری حکومت شوشتر را در دست گرفتند تا اینکه در سال 1113 هجری عبدالله خان بن اصلان خان حاکم شوشتر گردید و مدت یازده سال حکومت کرد. در خلال این مدت میرویس در قندهار طغیان کرد(1121 هجری) و گرگین خان والی آنجا گشت .در نتیجه دولت مصمم شد تا قشونی را به قندهار اعزام کند و عبدالله خان نیز از جمله افرادی بود که برای این منظور در نظر گرفته شده بود ولی نامبرده از این دستور تمرد کرد و لذا حکومت مرکزی جهت گوشمالی وی صفی قلی بیک ،نایب کهکیلویه را وادار کرد تا به شوشتر لشکرکشی نماید و او توانست عبدالله خان را دستگیر و زندانی کند.
پس از عبدالله خان حکامی مانند بیجن خان (1124) مهرعلیخان،کلبعلی خان(1129) و محمد رضا خان(1134) یکی پس از دیگری حکومت شوشتر را داشتند تا اینکه در سال 1135 هجری محمود افغان ،اصفهان را تسخیر کرد و به سلطنت شاه سلطان حسین پایان داد.
تهماسب میرزا فرزند سلطان حسین که از محاصره اصفهان جان سالم بدر برده بود،به سوی قزوین حرکت و پس از رسیدن به آن شهر با نام تهماسب دوم سلطنت خود را در قزوین تشکیل داد و فرمان حکومت کهکیلویه را به اسم بیجن خان و شوشتر را به پسر وی یعنی ابوالفتح خان تفویض نمود. در چنین شرایطی فردی مجهول الهویه بنام صفی میرزا در مناطق بختیاری ظهور کرد و ادعای سلطنت نمود. محمد حسین خان بختیاری ،حاکم محلات بختیاری شرح ماجرا را بوسیله پیکی برای شاه تهماسب فرستاد اما قبل از رسیدن پاسخ شاه تهماسب،بزرگان بختیاری به صلاحدید محمد حسین خان ،رییس ایل خود مصلحت را در اطاعت از صفی میرزای دروغین دیدند،به همین سبب بساط فرمانروایی را جهت وی گسترانیدند و اعیان شوشتر را نیز به آنجا طلبیدند.
ابوالفتح خان حاکم شوشتر وی را دستگیر و زندانی کرد لیکن عملکرد ابوالفتح خان مورد پسند بعضی از مردم قرار نگرفت و منجر به شورش عمومی گردید،لذا ابوالفتح خان تسلیم طرفداران صفی میرزا شد و او مجددا به قدرت رسید. این امر به قدری در منطقه ایجاد آشوب و فتنه نمود که باعث شد بزرگان کهکیلویه هم به دیدار وی شتافته و از او اطاعت کنند و او را به کهکیلویه دعوت نمایند.
صفی میرزا در سال 1138 هجری عازم کهکیلویه شد و مدت دو سال در آنجا به حکومت پرداخت تا اینکه عاقبت در اثر فساد بیش از حد به دست طرفداران خود گرفتار و کشته شد. زمانی که صفی میرزا حکومت خود را به کهکیلویه انتقال داد،شوشتر جزیی از قلمرو فارس درآمده و تمشیت امور آن نیز به اسفندیار بیک گذاشته شد، وی مردی دانشمند و صاحب فضل بود و با مردم به حسن سلوک رفتار می کرد و مساجد و مدارس بسیاری را بنا نهاد. در این هنگام شاه تهماسب دوم در خراسان بود که نادر قلی بیک افشار به او پیوست و با لقب تهماسب قلی،فرماندهی سپاه را عهده دار شد و در خدمت شاه تهماسب دوم موفق به قلع و قمع افاغنه گردید. و از آن پس بود که اوضاع کلی ایران تا حدودی انتظام یافت.
اما از طرفی چون کلبعلی خان فرزند مهرعلی خان در قتل صفی میرزای مذکور موثر واقع شده بود،شاه تهماسب به پاس این خدمت وی را به حکومت شوشتر منصوب کرد. سپس در سال 1142 هجری نادر وارد شوشتر شد و از گرفتاری مردم و شکسته شدن بند میزان اطلاع حاصل نمود و بلافاصله دستور داد تا از مالیات کاشان بند میزان را بازسازی نمایند. دستور نادرشاه اجرا شد و در سال 1143 هجری بازسازی بند مذکور به اتمام رسید ولی پس از مدت کوتاهی مجددا رو به ویرانی نهاد. این واقعه را نویسنده تذکره شوشتر چنین توصیف می کند:”…در این ایام وضع مردم چنان خوب شد که ادای شکر نعمت نتوانستند نمود ولی مجددا آب طغیان کرد و سد بار دیگر شکسته شد و احدی در مقام درست کردن آن بر نیامد و جرات عرض مراتب به نادر را نیز نداشتند و بار دیگر اوضاع رو به ویرانی گذاشت. دلها افسرده شد و چنان آتش در درون شهر افتاد که صحرای میان آب که نمونه حیات تجری من تحت الانهار بود نمونه دشت کربلا شد.

سید علی فواد وسید محمد ریاضی پور

مهرماه 1394

تذکر : این سلسله مقالات نوشته خانم شباب زاده می باشد که از سایت تاریخ شوشتر برداشت شده است.

Comment (1)

  • پسر عموي گرامي دست شما درد نكند . واقعا خواندن تاريخ چه دلنشين است . چقدر اسامي با مكانهاي شوشتر تطبيق مي كند. متشكر از زحمات و دلسوزي شما .

Leave Your Comment

Skip to content