شــــوشتـــــر شهـــــری بـــه قـــدمـــت تــــاریــــخ (بخش پنجم: امویان)

 

 

در این دوره به سبب شورش های متعدد داخلی و وجود حرکت های استقلال طلبانه در قلمرو خلافت اموی، جهت رفع تبعیض نژادی و ظلم بی حد امویان،همواره بسیاری از مناطق تحت سلطه آنان رزمگاه نبرد های داخلی بود.
خصوصا منطقه خوزستان به سبب نزدیکی به مرکز خلافت و به عنوان جایگاه مناسبی برای ناراضیان ،تبدیل به یک کانون اغتشاش شده بود که هراز چند گاهی یا بدست خوارج می افتاد و یا توسط عمال خلیفه اموی فتح می گردید. شوشترنیز به لحاظ موقعیت خود بیش از سایر شهرها مورد توجه بوده و مرکزیت یافتن آن بیش از آنکه موجب آبادی اش گردد سبب ویرانی اش می شد.
شبیب خارجی
در جنگ و گریزهای بسیاری که میان خوارج و بنی امیه درمی گرفت ،سپاه خوارج همواره شهرهای ایران را پناهگاه خویش قرار می داد. به همین سبب این شهرها جولانگاه خارجیان شده بود.شهرهایی که محل تاخت و تاز خوارج بود شامل مثلثی می شد که قایده آن را شهرهای خوزستان مانند اهواز،رامهرمز،شوشتر و شهرهای سیستان ،کرمان و فارس و راس آن را پس از عبور از اصفهان و ری،شهرهای مازندران تشکیل می داد. اینکه خوارج شهرهای ایران را پناهگاه و محل استراحت و تجدید نیروی خود قرار می داد، دلیل روشنی دارد و آن اینکه ایرانیان اسلام را به خاطر جاذبه های خاص آن و اهمیت دادن به ارزش های والایی چون عدل و مساوات پذیرفته بودند،اما آنچه از خلفا و حاکمان رسمی به اصطلاح اسلامی و کارگزاران محلی آنها می دیدند،درست در جهت خلاف دستورات اسلام بود.لذا خوارج با شعارهای خود چنین تبلیغ می کردند که آنها طرفدار اسلام راستین هستند و با خلفا به سبب دوری از اسلام می جنگند و گروه های غیر مذهبی و مبالات را نیز با حمایت خود و دادن وعده های خوشایند و تشویق اینکه به خلیفه خراج و مالیات ندهند و به سوی خود جلب می کردند.از جمله کسانی از خوارج که توانست یک چندی موجب دردسر امویان شود و مناطقی چون خوزستان و خصوصا شوشتر را مقر خود قرار دهد،شبیب خارجی بود.این شخص گرچه چندی در شوشتر اقامت گزید و سپس از آنجا رانده شد ولی نویسندگان تذکره شوشتر و مرات البلدان در بررسی تاریخی خود دچار اشتباه شده و عنوان نموده اند که شبیب در شوشتر کشته شده است. در صورتی که چنانکه در پی خواهد آمد،منابع تاریخی معتبری کشته شدن وی را در اهواز ذکر کرده اند نه در شوشتر. صاحب تذکره شوشتر می نویسد:چون شبیب خارجی خروج کرد و شوشتر را به عنوان پایتخت خود قرار داد. حجاج بن یوسف ثقفی که از جانب عبدالملک بن مروان بن الحکم والی عراقین و خراسان بود،تلاش بسیاری برای سرکوبی وی انجام داد.ولی نتیجه ای نگرفت. شبیب هرروز با سپاه خود از شهر بیرون می رفت و با لشکریان حجاج مقابله می کرد.در یکی از شب هایی که شبیب در حال مراجعت به شهر بود،آب رودخانه طغیان نموده و شبیب در آن لحظه بر روی پل اسب می راند و به تماشای آب مشغول بود و شخصی سوار مادیان ،پیشاپیش او حرکت می کرد از آنجایی که اسب شبیب نر بود،چون به آن مادیان نزدیک شد میل کشید ،شبیب به دهان آن زد و در همین حال خود و اسب از بالای پل به درون رودخانه سقوط کردند و غرق شدند.روز بعد چون حجاج وارد شهر شد،مردم را به علت پناه دادن به شبیب مورد ملامت قرار داد و مردم در پاسخ اظهار داشتند:که از آمدن شبیب مطلع نشدیم بلکه وی در شب تاریک بطور ناگهانی با سپاه وارد شهر گردید و ما توانایی بیرون راندن او را نداشتیم. لذا حجاج معذرت خواهی مردم را قبول کرد و از تنبیه آنها درگذشت و دستور داد تا پل را خراب کنند و مردم مانند گذشته بوسیله کشتی عبور نمایند تا دیگر کسی ناگهانی وارد شهر نشود.
چنانکه گفته شد مولف تذکره کشته شدن شبیب را در شوشتر ذکر می کند در حالیکه طبری از قول ابو یزید سکسکی می نویسد: حجاج مال بسیاری بین ما پخش کرد و ما را به طرف شبیب فرستاد. آنگاه به سفیان بن ابرد گفت: به مقابله شبیب رود و سفیان آماده شد .شبیب در کرمان بود تا نیرو گیرد ،آنگاه حرکت کرد و بازگشت و سفیان پای پل دجیل اهواز به مقابله او رفت. در این هنگام کسانی در لشکر شبیب بودند که تعدادی از نزدیکان آنها بوسیله شبیب کشته شده بودند و لذا کینه او را در دل داشتند،سرپل را بریدند و کشتی ها کج شد. اسب شبیب ترسید و رم کرد و شبیب در آب افتاد و غرق شد.
ابن خلدون نیز می گوید:پس از آنکه شبیب سفیان را در اهواز دید از پل دجیل گذشت و حمله را آغاز کرد.نبردی سخت در گرفت و شبیب با صد تن از یاران خود تا هنگام شب جنگید چون شب فرارسید مراجعت نمود و در حالیکه سپاهیانش پیشاپیش وی حرکت می کردند خود نیز در پی آنان در حرکت بود چون برسر پل رسید سنگی از زیر سم اسب اش لغزید و او درآب افتاد و غرق شد.لذا با تکیه بر مستندات مذکور ،نظر کسانی که معتقد به کشته شدن شبیب در شوشتر بودند،پایه و اساس درستی ندارد.

مرداد1394

Comment (5)

  • بسیار مقالات جالب و آموزنده بود تا با شهر مادری بیشتر آشنا شویم ایکاش اولین ساکنان سادات قیری در شوشتر را هم میدانستیم و اینکه چطور آنها شوشتر را انتخاب کردند و در چه تاریخی

  • با تشکر از عزیزان که مقاله مورد توجه آنها قرار گرفته است . بهروزی عزیز طبق شواهد قطعی خانواده هایی از سادات با نام خانوادگی (تلغر) در ( هفت شهیدان ) هفشیدون زندگی میکنند که در صورت تماس برقرار کردن با آنها امکان دارد تاریخچه استقرار سادات قیری در خوزستان روشن تر شود در مسافرت بعدی به هفشیدون سعی کنید یکی از آنها را پیدا کنید و سراع بزرگان آنها را بگیرید قطعا سرنخی بدست می آید . ضمنا احتمالا والده گرامی شما و دایی عبد الحسین نیز میتوانند اطلاعاتی در این مورد داشته باشند . ضمن عرض ادب به ایشان در صورتیکه اطلاعاتی در این باره دارند لطفا در همین حواشی قرار بدهند و یا به صورت یک برنامه قابل پیگیری در برنامه کاری سایت یا دیگر عزیزانی که علاقمند به این مسئله میباشند میتواند قرار گیرد .

  • با درود به فامیل سادات قیری! در مورد سکونت اجداد ما منطقا این طور بنظر می آید که اگر فرض را بر انتساب به سادات بگیریم،فرزندان موسی کاظم بعلت فشار و تعقیب از سوی حکومت در عراق ،ناچارا بسوی خوزستان که همجوار عراق است آمده و ساکن شده اند و بمرور تحت تاثیر فرهنگ ایران قرار گرفته اند. فرض دوم اینست که اصولا انتساب به سادات واقعیت نداشته باشد که نتیجتا از قدیم الایام در شوشتر ساکن بوده اند.

Leave Your Comment

Skip to content