شـــوشتـــر شهـــری بـــه قـــدمـــت تـــاریــخ (بخش دوم)

 

 

بخش دوم تاریخ شوشتر
شوشتر فشرده است از ایران بزرگ.شهری در میان ابرهای اسطوره و نیز در روشنای تاریخ با صبحدمی که شهره آفاق است. تاریخ این سرزمین را باید لابلای کتاب های کهن ،سفال های شکسته،بناهای ویران گشته فراهم آورد و آن را از ابهام اساطیر بیرون کشید. شوشتر با کوچه های چندین هزار ساله اش هر کدام برگی است از تاریخ کهن ایران که بی شک توجه به این دیار فراموش شده در روشن کردن زوایای تاریک تاریخ میهن ما تاثیری شگرف دارد. این کوچه ها خاطره سهل ابن عبداله تستری ، قاضی نورالله شوشتری،ملا فتح الله وفایی،علامه شیخ شوشتری را به یاد دارند.همچنان که پیروزی ایران در جنگ با روم،حملات مشعشعیان،ظهورمهدویت کاذب،خدعه صفی میرزای دروغین،ظلم نادر و لگدکوب شدن توسط سم ستوران ظالمین را هرگز از یاد نخواهند برد.
شوشتر زبان گویای تاریخ کهن و سخنگوی بازمانده های گرانبهایی است که از دل خاک بیرون کشیده می شوند،یا در دل سنگ ها و کوه ها یافت می گردند و در شمار پر معنا ترین آثار بجای مانده از ایران کهن هستند. گذشته از اینکه شوشتر پیش از اسلام یکی از شهرهای مهم و حتی در اکثر موارد بعنوان مرکز ایالت خوزستان و گاهی حتی پایتخت ایران بوده است.
پس از ورود اسلام به ایران و فتح این شهر توسط مسلمین نیز اهمیت خود را حفظ کرد و در ردیف مهم ترین شهرهای ایران قرار گرفت و از آن پس بیش از سیزده قرن مرکزیت خود را حفظ نمود تا اینکه در ابتدای حکومت پهلوی مرکزیت خوزستان از شوشتر به اهواز انتقال یافت. ذکر این نکته نیز لازم است که اگرچه مراکز ایالات همواره از اهمیت خاصی برخوردارند و به لحاظ این جایگاه توجه بیشتری جهت آبادانی آنها صورت می پذیرد اما در این خصوص مرکزیت شوشتر همواره از این مزیت بی بهره بوده و نتیجه معکوس داشته است و به این خاطر است که مرکز استان خوزستان یکی از استراتژیک ترین استان های کشور بوده و بنادر معتبری نیز داشته از جمله خود شوشتر که شهر بندری بوده و تا یکصد سال پیش در رود کارون تا شوشتر کشتی رانی رواج داشته است. همچنین محل ارتباط بین ایران و اعراب بوده که این خصوصیت ها باعث می شده تا همیشه شوشتر در کشمکش بین حکومت ها ،گروه ها و قبایل مختلف باشد و هرچند سال یکبار به این شهر هجوم آورند.
اوضاع کلی ایران از سقوط ساسانیان تا قدرت گیری مسلمانان
سقوط یک امپراتوری بزرگ و منظم و چهارصد ساله به دست نیروی نوخاسته و عاری از نظم که به زحمت بیست سال از تاسیس آن می گذشت هم برای فاتحان و هم برای مغلوبین بیش از حد تصور باور نکردنی به نظر می آمد.عوامل ضعف و انحطاط که چنین سقوط حیرت انگیزی را برای امپراتوری ساسانی بوجود آورد از چندین نسل قبل حتی سالها پیش از آنکه اسلام ظهور نماید،در ارکان دولت تیسفون شکل یافته بود.جنگ های طولانی خسرو اول با امپراتوری بیزانس(روم شرقی) که تا پایان عهد خسروپرویز تقریبا یکسره ادامه داشت،ایران را خالی از نیروهای فعال نموده و باعث رکود صنعت و کشاورزی گردید.مالیات های فراوان و جنگ های متعدد تدریجا بین عامه مردم و حکومت جدایی اجتناب ناپذیری بوجود آورد.بطوریکه دستگاه حکومت را در نظر عامه بی اتکا،بی بنیاد و پوشالی نمود.موبدان فاسد و طماع و اشرافیت مغرور،هر روز در ایجاد نابسامانی ها بیشتر توفیق می یافتند و این دو در افزودن فاصله بین مردم و حکومت بیشتر تلاش می کردند.
رقابت نجبا که مخصوصا از اواخر عهد خسروپرویز دستگاه حکومت را دستخوش اغراض مدعیان کرده بود،علاوه بر اینها بعد از خسروپرویز وضعیتی پیش آمد که هر مرزبان یا سپهبدی در باطن داعیه خودسری داشت.در این ایام شاهان کم دوام این سلسله در دست بزرگان و فرماندهان سپاه در واقع آلت دست ضعیفی بیش نبودند.بطوریکه در طی مدت سه سال اوضاع ایران بقدری آشفته شد که یازده پادشاه یکی پس از دیگری بر تخت سلطنت نشستند.در واقع این پادشاهان جز بازیچه هایی در دست درباریان و سربازان نبودند. قدرت موبدان با ضعف دولت ساسانی افزونی یافت و فساد و طمع پایان ناپذیرآنها یاس کشنده ای را بین عامه ترویج نمود.چنانچه در بحبوحه قدرت آنها دعوت و تبلیغ عقاید و ادیان تازه ای چون بودایی ،مانوی و مسیحی نیز وحدت روحی و فکری جامعه را بطور بارزی دچار اختلال و اختلاف نمود.
حوادث طبیعی نیز از جمله عوامل انحطاط دولت ساسانیان بود،بطوریکه در اواخر عهد خسروپرویز در فرات و دجله طغیانی عظیم روی داد و چندین سد را درهم شکست و همینطور فقدان عدالت اجتماعی در روزگار ساسانیان و جدایی طبقات که از مختصات آن زمان بود و به مرور زمان در سطح جامعه نارضایتی بوجود آورد تا آنجا که حتی آتشکده های طبقات مختلف نیز جدا ازهم بودند.بنابراین بسیار کمتر از آنچه که گفته شد،کافی بود تا بنیان دولتی استواررا فرو ریزد و باعث ویرانی و سقوط تمدنی دیرینه گردد.
وقتی که یزدگرد سوم به پادشاهی رسید تمام آثار انقراض در دولت ساسانی پدیدار گشته بود.یزدگرد شاهی کم تجربه و ناتوان بود و در چنین موقع خطیری نمی توانست ایران را در برابر حمله قوم تازه نفسی چون اعراب حفظ نماید.سلطنت یزدگرد سوم مقارن با آغاز خلافت ابوبکر،نخستین خلیفه اسلام بود.در زمان او اعراب که قومی بادیه نشین بودند،در زیر پرچم اسلام متحد شدند و به فرمان ابوبکر نخستین خلیفه راشدین به ایران هجوم آورده و ایرانیان را به دین اسلام فراخواندند.چون دولت ایران از پذیرفتن دین اسلام سرباززد ،اعراب مسلمان به طرف ایران سرازیر شدند و جنگ های ایران و اعراب از سال 633 تا 643 میلادی بطول انجامید که مهم ترین آنها:جنگ قادسیه ،جلولا و نهاوند است.جنگ قادسیه در رمضان 14 هجری مطابق با 636 میلادی در محلی به نام قادسیه در پانزده فرسنگی شهر کوفه روی داد،سردار ایران رستم فرخ زاد بود که ایران سپهبد یعنی فرمانده کل قوای ایران لقب داشت.سردار لشکر عرب سعد بن ابی وقاص از اصحاب رسول خدا بود. جنگ مدت چهار روز طول کشید.رستم فرخ زاد بر اثر حادثه ای مجروح شد و به دست عربی به نام هلال بن علقمه به قتل رسید و درفش معروف کاویان که نشانه فتح و پیروزی ایران در جنگ ها بود به دست عربها افتاد. اعراب بر اثر این فتح سراسر خاک عراق فعلی را به تصرف در آوردند و در سال 15 هجری تیسفون پایتخت امپراتوری ساسانی را بدون هیچ مقاومتی تسخیر کردند و به غارت آن شهر تاریخی پرداختند. یزدگرد پس ازفرار از پایتخت به حلوان در محل قزل رباط کنونی که محل استواری در کوه های زاگرس بود،عقب نشست و قریب صدهزار لشکر فراهم آورد. مدت هشتاد روز سپاه ایران به سرداری مهران در برابر اعراب ایستادگی کرد.سرانجام مهران نیز کشته شد و لشکر عرب در این جنگ هم پیروز گردید.این نبرد که به جنگ جلولا معروف شد در سال 16 هجری مقارن 638 میلادی روی داد و پس از این شکست بود که یزدگرد به ری گریخت.جنگ نهاوند آخرین جنگ مهمی بود که در سال 21 هجری مقارن 642 میلادی در حوالی شهر نهاوند با اعراب روی داد. در این جنگ نیز ایرانیان شکست خوردند و نتیجه آن برای اعراب بقدری درخشان بود که این جنگ را فتح الفتوح نامیدند. بدین گونه بنای چهارصد ساله ای که در واقع خسروپرویز با ستیزه های بی حاصل و خونریزی های بد فرجام خویش پایه هایش را به شدت سست و متزلزل کرده بود بر سر یزدگرد سوم،شهریاری که در هشت سالگی سرش در زیر بار مسولیت هایی که یک تاج لرزان و نا متعادل بر آن تحمیل می کرد به شدت خم گشته بود،فرود آمد.
سقوط دولت دیرینه سال ساسانی که اردشیر بابکان آن را بنیاد نهاده بود و مرگ یزدگرد سوم به پایانش آورد،افق تازه ای را در حیات اجتماعی توده های جامعه ایرانی نوید می داد. این افق تازه طلوع دنیایی را اعلام می کرد که به حکم قران می بایست در آن دیگر هرگز بعضی مردم دیگر مردمان را به بندگی نگیرند.ولی دیری نگذشت که وصول مالیات و خراج ها،توسط عمال حکام جدید آنچنان مردم را در فشار و تنگنا قرار داد که برخی جلای وطن کرده و برخی نیز اقدام به مبارزه در مقابل تازه واردان طماع نمودند.
سنگینی بار این مالیات ها کلا بر دوش کشاورزان ایرانی قرار داشت اگر در عهد ساسانی ،ملاکین بزرگ اراضی و دولت از روستاییان بهره کشی می کردند در عهد حکومت اسلامی نه تنها کماکان این وضع ادامه داشت بلکه میزان خراج و جزیه فوق العاده بیش از آنچه بود که در زمان ساسانیان دریافت می شد.گذشته از این ،تفویض حق وصول مالیات به دهقانان و کدخدایان ،کشاورزان را بیش از پیش تابع و وابسته به طبقه حاکمه می ساخت وضع روستاییان از جهت دیگری نیز بدتر شده بود زیرا اعراب بیش از زمان گذشته از مردم روستا کارهای اجباری مانند حفرو تنقیه مجاری آبیاری،احداث و تعمیر جاده ها،ساختمان ها،حصار قلعه ها و کاخ ها را برای خود طلب می کردند.این وضعیت باعث شد که ایرانیان از همان سال های اولیه حکومت اسلامی به مقابله با حکام اعزامی خلیفه پرداخته و در جهت به دست آوردن آنچه را که عدالت اسلامی و مساوات اجتماعی می نامیدند،، مبارزه کنند.

Comment (1)

  • چقدر عاليه قسمت دوم چه اطلاعات “خاصي” توش پيدا ميشه آدم با دقت بخونه أين قسمت رو خيلي إز سوْال هايي تاريخي رو براش جواب پيدا ميكنه.
    سالها پيش يه كتاب خوندم به نام “دويست سال سكوت” كه توضييح بيشتري راجع به كتاب نميتونم بنويسم. ولي فرازهايي إز همين تاريخ رو به رشته تحرير دراورده بود كه ميگم نميشه بيشتر توضييح داد.
    با خوندن أين قسمت ابتدا احساس حماسي خاصي راجع به شوشتر بهم دست داد مثل موقعي كه آدم شاهنامه فردوسي رو ميخونه بعد در ادامه دردهايي رو بهم انتقال داد كه باد همون كتاب افتادم
    به هر حال خيلي خوب بود و إز قسمت اول برام خيلي جالب تر بود دست همه شما درد نكنه

Leave Your Comment

Skip to content