بیا زندگی را ساده تر بگیریم

 

 

بیا زندگی را ساده تر بگیریم
معجزه دم و بازدم بی اختیاریست که می رود و می آید
نیازی به شکافتن ماه نیست
شادی همین لحظه های ساده روزگار است
نوشیدن همان لیوان چای پرتقال که داغ بود و دوستش داشتی
همان یخ جویدنهای من که خنده ات انداخت
بیا زندگی را ساده تر بگیریم
برای دیدن نور به آسمان خیره شو !
آنجا هر روز شیئی عجیب اولش به رنگ سرخ و بعدش طلایی باز هم سرخ نور می پاشد، در شهر به این معجزه خورشید می گویند
قسمت ما خوردن خاک بود اما این روزها منظورم از اول بشریت است، آب و خاک و خورشید را ترکیب کنی کره کوچک سرخ رنگی می شود که زمینیا به آن سیب می گویند .
زندگی را ساده تر بگیر دوست
توی کتابش نوشته برای شما از لا به لای خون و گوشت مایعی سفید بیرون می آورم که آن را شیر می نامید
معجزه همین جا دادن دنیا در ذره ای کوچکتر از عدس است که به آن مردمک می گوییم
شادی بهانه نمی خواهد
یادت هست ؟ گفته بودی شاکر چرخش سلامت هورمونهایم در بدنم باشم! من شاکر شدم تو هم هستی
مراقبه کردن مناسک نمی خواهد، کافیست همیشه آگاهیت را حفظ کنی:)
ناخنهایت را ببین بزرگ می شوند بی آنکه تو بخواهی این معجزه است
باور کن برای شادی چیزی آن بیرون نیست،زندگی را که ساده بگیری،می شود هزاربار آوازی را خواند و خندید مثل بچه ها
باید رحلت کنی این داستان من و توست
سیده مهسا مطهر

Comment (6)

  • آفرین مهسا جان چه زیبا و شیوا. به قریحه زبانزد تو در سعر و ادب افتخار میکنیم و ایکاش در ادامه مضایقه نکنی تا مشوقی برای دیگران باشی.

  • به مانند همیشه تحسین برانگیز بانگاه به عمق
    امیدوارم دستنوشته های دیگرت را درمدت کوتاهتری ببینم.
    موفق باشی

  • آفرین مهسا جان نمونه دیگری از ذوق و قریحه مثال زدنی خود را بروز دادی و ایکاش در ارئه بیشتر نمونها مضایقه نکنی و ما را از دریای بیکران احساس و اندیشه خود مستفیض گردانی

Leave Your Comment

Skip to content