بـــه یـــاد بـــرادرم (بـــه قـــلم ســـید علیـــرضـــا شـــریف زاده)

هوا گرم بود  تلفن شرکت زنگ خورد. ازکرج بود. حالش خوب نبود. فورا راه افتادم رسیدم کرج، حالش اصلا خوب نبود نمی‌دانم شاید مرا دید شاید هم از صدایم فهمید من هستم. به سختی مرا صدا می‌کرد، نمی‌دانم چه می خواست به من بگوید…

خیلی زود رفتی برادر جان، هنوز رفتنت را باور نداریم، باور ندارم که به خاطر زنده نگه داشتن یاد تو در سایت سادات قیری مطلبی بنویسم، شجره‌ای که تو خیلی تلاش کردی که به ثمر برسد ولی نشد. بعد از سال ها هنوز سخت است فراموش کردن یاد تو، یاد آن سال های با هم بودن. من، مهرداد، محمود، مسعود، منصور، ناصر و سپهر.

تحمل نبودنت برایم ساده نیست، بارها جای خالیت را حس کردم، هرچند نبودنت را در سیمای فرزندانت داوود و یونس و همسری فداکار رویا می‌بینیم و همین باعث تسلی خاطر و دلگرمی ما می‌گردد. یادت را همیشه گرامی می‌داریم و همیشه در قلب ما هستی. روحت شاد و در آرامش باد.

برادرت سید علیرضا شریف زاده.

Comment (21)

  • علي رضاي عزيز چقدر خوب بود كه يادش را زنده كردي
    هيچ كس را نديدم كه لبخندش شيريني لبخند رحمت ( رحمت الله ) را داشته باشد. او با تمام اجزاء صورتش ميخنديد و نورانيت قلبش در ان لبخند ها متجلي بود. وقتي به زندگي و مرگ إنسان ها مي انديشم پرواز او بزرگترين سؤال أوقات تفكر و تنهايي من است سؤالي كه هنوز براي ان جواب و توجيهي نيافته ام .بدون شك مرگ حق است اما بعضي …….
    خدايش رحمت كند. يادش گرامي ، روحش شاد.خدا بازماندگان او را موفق و سالم و با عزت قرار دهد انشالله.

  • علیرضای غزیز،
    اورحمت بود،رحمت هست ،ورحمت خواهدماند
    روحش شاد

  • از این که خدا به من وبچه ها توفیق داد تا تو ما را تسلی خاطرت در تحمل این غم بی پایان بدانی ، شکر میکنم واز ابراز لطفت ممنونم. داوود و یونس حتما به داشتن این فامیل بزرگوار افتخار میکنند و باعث سربلندی من ورحمت عزیزم خواهند شد. الهی آمین

  • من تا الان از دید و زبان کس دیگه ای نشنیده بودم که اون روز رو برام تعریف کنه…
    من از بین تمام عموهام با شما از همه راحت ترم عمو علی…و این بدون شک لطف شما بوده که من بتونم این حس رو به شما داشته باشم.
    من،وبدون شک یونس بخاطر همه ی لطف هایی که بقیه و مخصوصا شما و بویژه تک تک ثانیه هایی که مادرم نفس کشید بخاطر ما…هیچ وقت کمبود پدرم رو حس نکردیم…گاهی هم اگر چیزی بوده طبیعی بوده…
    ممنونم که همین که به بودنتون فکر میکنم میبینم حتی اگر بابام بود هم بازم پشت من به داشتن شما و زن عمو هم گرم بود…
    🙂

  • یادش همیشه گرامی و روحش همواره قرین رحمت بادکه حقیقتأ گوهری نادر بود.

  • بسیار گزیده میشود ، کاه به گاه ، پشت دست
    که چیست قصه پر از راز ورمز مرگ
    ان همه رنج کشیدن وامید بستن روزاروز
    ان همه امید وشادی وشور ، اشکار و نهان
    از چه رو بدل می شود ، ناگهان به هیچ
    چیست این دهلیز پیچاپیچ پرسش های بی شمار؟
    چیست پاسخ ان همه تردیدهای فشارنده ذهن؟
    به همه چیز ، رنگ پیری و مرگ زده می شود ، دیرازود
    نه همه چیز سراب بوده ، سراب اندر سراب؟
    شفیعی کدکنی
    و……کاش ادمی سنگ بودی…تمیم ابن مقبل
    روان درگذشتگان شاد . انشا…..

  • سالروز درگذشت جانسوز برادربزرگوارم را به همسر مهربان و فداکارش و فرزندان برومندش تسلیت میگویم . روحش قرین رحمت باد

  • سالروز درگذشتش را گرامی میداریم واز صمیم قلب برای مادر مهربانش زن دائی عزیز آرزوی صبر واجر داریم . برای همسر صبور ومهربان وفرزندان برومندش که آینه ای از رحمتند آرزوی سلامتی وموفقیتهای روز افزون مینمائیم
    به روانش درود میفرستیم ویادش را گرامی میداریم
    با احترام سید مسعود مطهر

  • رویانازنین عزیزم زمانیکه گفته اندبهشت زیرپای مادران است نه فقط بدلیل مادربودن است بلکه بعلت زن بودن آفریده ای است که لطائف خداوندی در آن نهفته است وتوان بالای تحمل ودرک مصائب جهان رادارد عزیزم روز اول خرداد هرسال قدرت لایزال خداوندی رادرتو میبینم عزیزم همواره موفق و پایدار باشی
    سیما وسیف اله ناظمی

  • عزيزم رويا و داود و يونس مهربون، استقامت و روحيه شما ستودني است. مثل كوه قوي و مستحكم بودن ،مثل آفتاب گرم درخشيدن هنر هر كسي نيست. شير زن نمونه اي مي خواهد كه اسمش روياست. خيلي شما را دوست داريم و به داشتن شماعزيزان افتخار مي كنيم.

  • ممنون از ابراز لطف همه شماعزیزان .امیدوارم لیاقت لطفی راکه به من وبچه ها دارید،داشته باشیم . التماس دعا

  • يادشان بخير و روحشان شاد،دم همسر فداكار و بچه هاي خوب و مهربانش هم گرم…

  • ظهر تابستان خوزستان.جاده نی آباد (یا نیستان یادم نیست).چون هیچ ماشینی باقی نمانده بود که ما پسرها را برگرداند قرار شد پیاده برگردیم.همه مان تنمان میخارید برای این کارها مخصوصا من.یکی از بچه ها که تنش بیشتر میخارید(فکر میکنم ناصر بود) به خری که میان جاده ایستاده بود نزدیک شد تا سوارش شود.خر لگدی به او زد و نقش زمینش کرد.ناصر بخاطر حس فداکاری گفت” شماها به راهتون ادامه بدید معطل من نشید”.رحمت رفت بالای سرش و گفت:”پاشو بینیم بابا فکر میکنه داریم فیلم سینمایی بازی میکنیم”.هنوز از خاطره این حرفت میخندم.رحمت مگر قرار نبود که هزار سال زندگی کنی؟این را لبخند همیشگیت میگفت.این را حرف زدن پر حرارتت میگفت.این را چهره گلگونت به من میگفت.
    هنوز رفتنت را باور ندارم.تو قرار بود هزار سال دیگر زندگی کنی

  • سلام علیرضا
    تازه عضو سایت شما شدم ،داشتم گشت و گذاری در سایت میکردم که مطلب شما رو درباره رحمت دیدم نمیدونم چی بگم ، حکمت خدا رو فقط خودش میدونه .واقعا قلبم به درد اومد وقتی خبر رفتن رحمت رو شنیدم .دوستی مهربان و باشعور رو از دست دادیم . سپهر قشنگ نوشته، لبخند رحمت مثل این بود که رفتنی در کار نبود همش بودن و شادی و مهربونی بود . خدا به مامانت صبر بده .

  • بنده امین مرعشی هستم پسر دایی کاظم.الآن این صفحه را بررسی کردم.با دیدن اسم شما خاطرات سالهای گذشته در ذهنم نقش می بنده.
    خدابیامرز (سید رحمت )یکی از خوبان دوران بود که زود ازبین فامیل پرواز کرد.خداوند روح آن عزیز سفر کرده را شاد کنه وبه بازماندگان وکلیه فامیل شریف زاده وسادات قیری سلامتی وموفقیت عنایت بفرماید.

Leave Your Comment

Skip to content