یاد بهار و عید درخوزستان(به قلم سیده مهسا مطهر)

بوی آب و مواد شوینده و بهار و پنجره های باز و بی لک که می آید، دلم هوای رفتن می کند، رفتن به جایی دور به جایی آشنا، به کودکی! این بوها برای من بوی اهواز است،بوی کودکی و دویدنهای پی در پی ،زمین خوردنها،جیغ زدنها،بوی کنار ،بوی جوبهای شهرک فرهنگیان،هرم شعله ها، بزرگترهایی که حکم و تخته نرد بازی می کنند، بوی تخمه آفتاب گردان، رودخانه های پرآبی که تویشان می پریدیم.اینها برای من یعنی جنوب ،سفره های بلند از این سر خانه به آن سر خانه،بوی سیب زمینی سرخ کرده کنار مرغ، گلهای کوچک و زیبای شهرک نفت، بوی کارون، بوی شادی. دلم هوای رفتن می کند، به جاده شوشتر و مسجد سلیمان و جشن گلها، بهمنهایی که تیغشان تا ماهها بعد توی کفشهایمان می ماند،دم گربه ای ، خورشید،گل سیر و درختهای کنار که التماس بزرگترها می کردیم بغلمان کنند تا دستمان به شاخه ها برسد.

طعم گس کنار، یعنی طعم گس بی خیالی ،یعنی به جرز دیوار می خندیدم،یعنی پانزده شانزده تا بچه قد و نیم قد می نشستیم پشت وانت و سر پلیس راه روی سرمان زیلوی کثیف می کشیدیم مبادا عمو علی فارسون را جریمه کنند. یعنی خاله مینا نهار خوشمزه درست کرده بود، بعنی سینا و رضا داشتند یک جایی یک نقشه ای می کشیدند تا ما دخترها را بترسانند،یعنی من و علیرضا از خنده غش کنیم و ریسه برویم. یعنی با مهرنوش و پیمان و مریم خاله بازی کنیم،یعنی همه جمع بشویم با پزمان و پرستو و اشکان برویم توی رودخانه به خیال اینکه داریم توی آمازون کشفیات می کنیم. یعنی سارای خردمند دوست خوب کودکیها بیاید و چوغولی مرا به مادرم بکند و بعد برویم یک گوشه جزش را دربیاورم . برای من بوی بهار که می آید دایی مسعود ساناز قرار است یادمان بدهد چطور مثل مایکل جکسون برقصیم. قرار است با آرنج بروم توی چشم سحاب، یادش به خیر دایی زمان و سعید و سهیل،یادش بخیر عمو تقی، یادش به خیر خاله صدیقه،یادش به خیر عمو بزرگ با آن موهای سپید یک دستش.

عمرش دراز باشد حبیبه خانم مهربان،زهرا خانم که همیشه با من و مادرم عربی حرف می زد.خاله مهین و عمو موسوی که حالا هر چند کمی سنشان بالا رفته ولی چشمهایشان برای من طعم مهربانی جوانیشان را دارد. بوی بهار یعنی بوی کلوچه داغ با بوی رازیانه، یعنی باغ های شوشتر یعنی هزار بار شنیدن قصه دو برارون. یعنی از خستگی بازی شب را دراز به دراز غش کردن،یعنی سامان خالی ببندد که تانکها عراقیها زمان جنگ آمده توی خانه شان و باور کنیم. یعنی یک روز همه مان را بگذارند توی خانه بروند چهل نفری برای دایی مسعود خواستگاری، یعنی عروسیهای گرم جنوب، عید که می شود هنوز دلم هوای رفتن می کند، هوای کودکی ،هوای اینکه هر کداممان به یک گوشه دنیا پرتاب نشده بودیم. هوای تاب سواری روی دو لا طناب و یک بالش که از اولین شاخه درخت برایمان آویزان می شد. هوای سیزده به درهای جمعیتی وقتی هنوز داوود کوچک بود و خوش زبان. می نی بوس می گرفتیم و پشت قابلمه ضرب می گرفتیم و علیرضا یک نفس می رقصید و از خنده ریسه می رفت.

یعنی من و مهرنوش و پیمان سه تایی آنقدر بازی کنیم تا از خستگی جانمان در برود، یعنی من و سارا التماس کنیم فقط پنج دقیقه بیشتر بتوانیم عروسکهایمان را ببریم پارک که همان گوشه اتاق بود. یعنی سهند کوچک باشد و آنقدر خوشگل باشد که تمام مدت بغلش کنیم و ببوسیمش. یعنی با میثم و مجید و حمید برویم گل شیشه شور از توی حیاط خانه فاطی بکنیم و تعجب کنیم. بهار یعنی بوی خوزستان در عید ،آنوقتها غبار هم نبود، دل مردم ساده تر بود و شادیشان بیشتر. بهار یعنی ترنم اروند، یعنی شقایقهای هفت کل. بور آب و خانه تمیز مرا به یاد رفتن می اندازد

موفق باشید

مهسا مطهر – 6/اردیبهشت /93

Comment (8)

  • مهسای عزیز وگرامی
    بی شک قلم شما دربیان دوستی ومحبت میان فامیل وآنچه بوده است بسیارتوانا وشیوااست واین حقیرباخواندن تمام آن مطالب تمام آن لحظات شیرین برایم زنده گردیدندامیدوارم بازهم شاهد هنرقلم سرایی تودروصف حالات واحوالات سادات قیری باشیم
    سیدمهردادقیری زاده

  • آفرین مهسا جان چه خوب عید های دوران کودکی را تفسیر کردی . امیدوارم این احساسات لطیف و زیبای تو انگیزه خوبی برای سایر جوانان طایفه باشد تا حرف بزنند و بنویسند از پیوندهای قلبی و فامیلی و پلی بر ارتباط محبت و دوستی ایجاد شود تا همدیگر را بهتر بشناسیم و بر اصالت خود پایبند باشیم. به مامان و بابا و طایفه سادات قیری به داشتن تو تبریک میگویم. محمدعلی بهروزی

  • به مهساي عزيز
    قايق خاطرات شيرين دوران كودكي تو كه مسافران ان لطافت ، ظرافت و قداست هستند أرام أرام تو را به ساحل بزرگي و توانمندي در نگارش نزديك كرده و به نظر ميرسد عنقريب تو را به لنگر گاه ارامش و پاكي همان جا كه أغشته به صفا صميميت و موفقيت است پياده نمايد.
    قلم شيوا و سراسر صميمي و ساده تو رعشه بر دل همسفران و همراهان تو مي اندازد و همچنين ما را به دوران كودكي خودمان برده انجا كه تو نبودي ولي ديدند و ديديم انچه را نو شيرين و ساده بيان كردي و خدايت حفظ كند كه اينچنين شيوا و به نماينگي از فاميلي كه افتخار عضويت تو را دارند بيان نمودي انچه را كه در فراموش خانه ياد و ذهن ما جاي گرفته بود.
    به خطا نرفته اي تو كه فرزند يكي از محترم ترين عروس هاي اين خانواده بوده اي و هزاران دست مريزاد بر همت مادر انديشمند تو كه فرزندي چون تو را تربيت نمود.
    امشب با خواندن كتيبه تو خداي را هزاران بار شكر كردم كه توانستيم جواناني أمثال تو را در لابلاي گل برگهاي تاريخ بعضا كم سوي فأميل كشف نماييم و چه خسته نباشيدي از كلامت خستگي ما را اسودگي بخشيد.
    يقين دارم گوهراني چون تو فراوان در اين فاميل رشد و نمو كرده اند كه مجال عرض اندام را تا كنون نداشتند. قلم خود را امشب پر از جوهر كن پر پر و بنويس انچه را كه گذشتگان نتوانستند ثبت كنند. بنويس تا دنيا بداند تك تك فرزندان اين مرز و بوم اگر قلم بدست گريند كم از بزرگان أدب كهن ايران ندارند. بنويس از زبان ما نيز بنويس انچه را كه در دل وياد و خاطره داريم ولي فلم مان تهي از جوهر براي نوشتن است. براستي جامه اين بيت شعر برازنده قامت تو است انجا كه شاعر ميگويد:
    فرزند هنر باش نه فرزند پدر فرزند هنر زنده كند نام پدر

    رضا آباد

  • باسلام به شمادخترعموی عزیزوهمه اعضای محترم
    جانا سخن از زبان ما میگوئی
    با قلم تو آشنایم زیرا انشاهای زمان کودکی تو در خاطرم هست زمانی که برای فراگیری درس با مادر محترمت زن عمو ناجحه کار میکردی وچه مادری داری قدرش را بدان وبردستانش بوسه بزن زیرا کم وبیش شاهد زحمتهای ایشان درتمام زمینه هابوده وهستیم .که هرچه آموختی از مادر مهربانت بوده است .وظیفه خود میدانستم ابتدا از زن عموی عزیز تشکر کنم که فرزند باهوش وپراحساس وخلاقی را پرورش داد تا از نوشته های او همه ما لذت ببریم . نقش همسر متین ومحترم شماهم بسیاردراین زمینه پررنگ است.
    باز هم بنویس زیرا هر سخنی از دل برآید لاجرم بردل نشیند
    سیدمسعود مطهر

  • افرین…
    بیان نوستالژیک در فرم رئالیسم جادوئی
    با امید به خواندن رمانهای سرکار خانم مطهر

  • مهسای عزیزم مطلبت بسیار زیبا و دلنشین بود وبرای من هم تداعی روزهای خوش و عیدهای اهواز و شوشتر و خونه گرم پدری وخاطرات خوبش. همیشه موفق باشی منتظر نوشته های دیگری از تو هستم ۰ با احترام آنیتا ریاضی

  • بسمه تعالی
    سلام
    سیده مهساجان واقعاخوزستان چه زیباست مخصوصابابودن سادات بزرگ موسوی قیری قدیمترین بومی

Leave Your Comment

Skip to content