چوب توی آستین کردن

 

 

با سلام و امید سلامتی تمامی اعضای سایت سادات
با توجه به مورد استقبال قرار گرفتن مطلب ضرب المثلهای فارسی ، تعداد دیگری از داستان شکل گیری آنها را ارسال مینمایم ، امید که مقبول افتد . لازم به ذکر است که هریک از عزیزان علاقمند به این مبحث اگر در هریک از موتورهای جستجو عبارت (داستان شکل گیری ضرب المثل های فارسی ) را تایپ کنند چندین سایت و و بلاگ لیست میشود که از اینگونه مطالب در آنها فراوان است . علاوه بر خود داستانها منابع قدیم و جدید اینگونه مطالب نیز در بعضی از سایتها آورده شده اند که علاقمندان میتوانند مستقیما به خود منابع مراجعه کنند . از اقوام محترم انتظار دارد در درج چنین مطالبی همکاری نمایند بخصوص آقا حسین شریف زاده که مطالب جالبی ارسال میکنند .
با احترام علی فواد ریاضی پور

پدرت را در می آورم و پدر سوخته
(این دو اصطلاح که به طور مجازی تهدید و دشنام شمرده می شود و به هنگام اختلاف و درگیری رد و بدل می گردد دارای مفهومی حقیقی است )
تا پیش از سلسله ی صفوی که مذهب تشیع را در ایران مذهب رسمی ایرانیان ساخت، شیعیان ایرانی با بهره گیری از شیوه ی « تقیه » خود را در برابر مظالم سنی های متعصب حفظ می نمودند. روی کار آمدن سلسله ی صفوی در سده ی دهم هجری نه تنها به این وضعیت پایان داد، بلکه اهل تسنن را در برابر انتقام شدید شیعیان قرار داد. شاه اسماعیل اول سر سلسله ی دودمان صفوی که دربدری ها و سختی های دوران کودکی و دیدن بی دادگری های اهل تسنن با شیعیان او را انسانی بی رحم و سختی کش بار آورده بود در دوران سلطنت خود جنایات موحش بی شماری را مرتکب گردید و از جمله حتا به مادر خود رحم نکرده و دستور داد او را در برابرش سر ببرند. ادوارد براون محقق و شرق شناس انگلیسی در کتاب « تاریخ ادبیات ایران از عهد صفویه تا زمان حاضر » (ص ۶۵) در باره ی وی می نویسد: گمان ندارم که از عهد نرون تا کنون چنین ظالمی به وجود آمده باشد». یکی از تنبیه های رذیلانه و وحشیانه ی شاه اسماعیل آن بود که دستور می داد پدر مخالفان سنی خود را اگر مرده بود ( به جرم ستمی که بر شیعیان روا داشته بوده است) از گور درآورده ودر مقابل او آتش بزنند و سپس محکوم « پدر سوخته » را به طرز فجیعی می کشت. از آن تاریخ عبارات «پدرت را در می آورم» ( یعنی پدرت را از گور در می آورم و می سوزانم) و «پدر سوخته» ( یعنی مجرم و بد سابقه ای که پدرش را از گور در آورده و سوزانده اند ) در مقام تهدید و دشنام به عنوان اصطلاح بر زبان مردم جاری شده است
بزبیاری
( این عبارت کنایه ار آن بد شانسی و بد اقبالی است که ناگهانی دامنگیر کسی می شود و همه ی رشته ها را پنبه می کند. )
بز بیاری از اصطلاحات بازی سه قاپ است که در گذشته از بازی های مورد علاقه ی طبقات پایین اجتماع بوده است، زیرا هم وسائل و تشریفات خاصی لازم نداشت و هم بازی مشغول کننده ای بود. این بازی همان گونه که از نام آن پیداست با ریختن سه قاپ انجام می شد که به آن ها جیک، اسب و خر می گفتند و نتیجه ی قاپ ریختن ِ هر یازیکن بسته به آن داشت که چه شکلی از حالات ترکیبی این سه قاپ پیدا شود. اشکالی را که بازیکن با آن ها دور را می برد نقش می نامیدند. اشکال خنثی را که نه برد بود و نه باخت و تنها نوبت بازی را به بازیکن بعدی می داد بهار می گفتند و آن اشکالی را که موجب باخت بازیکن می شد و او را مجبور به پرداخت مبلغ شرطبندی می کرد بز می نامیدند و پیش آمدن آن را بز بیاری می گفتند که نهایت بد شانسی بود، زیرا مبلغ باخت در این بازی معمولا بسیار بالا بود.
سنگ کسی را به سینه زدن
(این عبارت را که در گذشته برای نشان دادن غرور و خودخواهی کسی و بر حذر داشتن او از انجام کاری که در توان او نیست، به کار می برده اند، امروزه در معنای هواداری و پشتیبانی کردن از کسی به کار می برند )
امروزه واژه ی “سنگ ” در اصطلاح یاد شده در بالا ارتباطی با “سنگ” که جسمی سفت و سخت و ساخته شده از عناصر معدنی و از ساختمان پوسته ی زمین است ندارد ، بلکه مراد از سنگ در این اصطلاح، وزنه های ساخته شده از چوبی بسیار سنگین است که در زورخانه های ایران پهلوانان با برداشتن آن ها که در ورزش باستانی “سنگ گرفتن” نامیده می شود، بازوان خود را قوی و نیرومند می سازند.
“سنگ” که در گذشته واقعن از “سنگ” بوده است، امروزه دو لنگه وزنه ی چوبی است از چوب بسیار سنگین به شکل مربع مستطیل که پهنای آن در حدود ١٠ سانتیمتر است و در وسط هر یک از آن ها سوراخ و دستگیره ای وجود دارد و هر لنگه ی آن از بیست تا چهل کیلو گرم وزن دارد.
در گذشته در “سنگ گرفتن جفتی” ورزشکار به پشت دراز می کشید و دو لنگه ی سنگ را با هم با آهنگی بالا می برد و پایین می آورد و هر بار بدون آن که ته سنگ به زمین بخورد آن را به سینه ی خود می زد و دوباره بالا می برد.
در هر زورخانه ای چند سنگ در وزن های گوناگون وجود داشت و هر ورزشکار به تناسب نیرو و زور بازویش یکی از آن ها را برای “سنگ گرفتن” انتخاب می کرد. پهلوانان اندکی نیز وجود داشتند که سنگ های مخصوص به خود داشتند که کسی جز خودشان نمی توانست آن ها را بالا بکشد و اگر پهلوانی آن سنگ را یعنی “سنگ دیگری” را به سینه می زد، احتمال داشت که آن سنگ به دلیل سنگینی فوق العاده اش به روی سینه ی آن پهلوان مغرور و کم تجربه سقوط کند و به او آسیب وارد کند. از این رو عاقلان او را از این کار برحذر می داشتند که از روی احتیاط و برای حفظ سلامت خود و نیز برای رعایت حد و مرز پهلوانی، “سنگ دیگری را به سینه نزند”.
این عبارت رفته رفته از گود زورخانه به کوی و برزن و خانه و کاشانه وارد شده و در میان مردم به اصطلاح تبدیل شده است، با این تفاوت که اصل قضیه که در گذشته بر سر غرور و خودخواهی کسی بوده است و با این اصطلاح کسی را از انجام کاری که متناسب با او نبوده است بر حذر می داشته اند، امروز در معنی هواداری و جانب داری و پشتیبانی از کسی به کار می برند.
ماست ها را کیسه کردند.
اصطلـاح ماست هایشان را کیسه کردند کنایه از: جا خوردن، ترسیدن، از تهدید کسی غلاف کردن و دم در کشیدن و یا دست از کار خود برداشتن است. ژنرال کریم خان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب ناصرالدین شاه قاجار بود. گدایان و بیکاره ها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمی داشتند و به اصطلاح ناخونک می زدند.
مختارالسطنه برای جلوگیری از این بی نظمی دستور داد گوش چند نفر از گدایان را با میخ به درخت در کوچه ها و خیابان های تهران میخکوب کردند و بدین وسیله از آنها رفع مزاحمت شد. روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده است. مختارالسلطنه ماست فروشان را از گرانفروشی برحذر داشت. روزی برای اطمینان خاطر با قیافه ناشناخته به یکی از دکان ها رفت و مقداری ماست خواست.
ماست فروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید:«چه جور ماست می خواهی؟» مختارالسلطنه گفت: «مگر چند جور ماست داریم؟» ماست فروش جواب داد:« دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!» مختارالسلطنه با شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید. ماست فروش گفت: «ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می گیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان می خواست به مشتری می فروختیم. الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید می توانید ببینید و به قیمتی که برایم صرف می کند بخرید!
اما ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان قرار دارد و از یک سوم ماست و دو سوم آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مختارالسلطنه می فروشیم به این جهت ما این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده ایم! مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود به فراشان حکومتی که در اطراف وی گوش به فرمان بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند. سپس تغار دوغ را از بالا داخل دو لنگه شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالـا به مچ پاهایش بستند.
بعد از آنکه فرمانش اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت:آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از خشتک تو خارج شود و لباسها و سر صورت تو را آلوده کند تا دیگر جرات نکنی آب داخل ماست بکنی!
چون سایر لافتاد
فروش ها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه ماست ها را کیسه کردند تا آبهایی که داخلش کرده بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتارغضب مختارالسلطنه نشوند.
آری، عبارت مثلی ماست ها را کیسه کرد از آن تاریخ یعنی یک صد سال قبل ضرب المثل شد و در موارد مشابه که حاکی از ترس و تسلیم و جاخوردگی باشد مجازا مورد استفاده قرار می گیرد.
. زیر آب زنی
زیرآب، در خانه های قدیمی ‌تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود معنی داشت. زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز می‌کردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض می‌رفت و زیرآب را باز می‌کرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود.
در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند. برای اینکه به او ضربه بزنند زیرآب حوض خانه اش را باز می‌کردند تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد. صاحب خانه وقتی خبردار می‌شد خیلی ناراحت می‌شد چون بی آب می‌ماند. این فرد آزرده به دوستانش می‌گفت: «زیرآبم را زده اند.» این اصطلاح که زیرآبش را زدند ریشه از همین کار دارد که چندان دور هم نبوده است.

Comment (3)

  • پسر عمه عزیز علی آقای ریاضی پور مطلب بسیار آموزنده و جالبی بود ممنونم که ریشه اصلی ضرب المثل ها رو به شیرینی توضیح میدی
    موفق و پاینده باشی

  • علي جان طبق معمول شيرين و پند اموز. ممنون
    من خدايي همون شب كامنت دادم ولي اين اقا مهرداد بعضي وقتها سانسور چي هم شده .

Leave Your Comment

Skip to content