یــــــــاد و خاطـــــــــره ای از زنـــــــــــده یــــــــاد سیدعبداله قیـــــــــــــری زاده

 

 

ایشان که در آن زمان به تازگی خانه و زندگی را به تهران انتقال داده بودند، روزی برای انجام کاری رفته بودند بیرون از خانه که در هنگام برگشت متوجه میشوند که خیلی از خانه دور شده و ایشان که به پیاده روی عادت بسیار داشتند و در این مورد خستگی ناپذیر بودند. نمیدانستند از کدام راه باید راه خانه را می یافت، ایشان که تلاش بسیار کرده بودند و نتیجه ای نداشت، گفتند تنها راه را در این دیدم که از فردی سوال کنم، در همین هنگام مغازه ای دیدم که صاحب آن در کنار آن بر صندلی نشسته بود به سراغ او رفتم و گفتم میخواهم بروم مجیدیه، او ابتدا با نگاه، ایشان را کاملا برنداز میکند و سپس با دست زانوان سیدعبداله را لمس میکند و با توجه به اینکه مغازه دار اصفهانی بودن با لهجه اصفهانی از ایشان سوال میکند (میگم ها اینا قوت دارن ) آغام (این عبارت آن موقع برای پدر به کار میرفت ) میگه ها مغازه دار، خیابانی را به ایشان نشان میده و میگه (همینو بگیر برو تا اینا خسته شن) امیدوارم با این خاطره لبخندی بر لبان شما جاری شده باشه زیرا همیشه وجود ایشان در جمع، اوقات تلخی ها را فراموش میداد و همیشه دور و بر ایشان جمعی شاد و خندان بودند.
یادش بخیر، روحش شاد چون نامش.
سیدرضا قیری زاده
1394/09/17

Comment (7)

  • همسر گرامیم آقا سید رضا خاطره بسیار زیبایی از زنده یاد دایی بود دست شما درد نکنه ضمنا –
    پسر کو ندارد نشان از پدر. تو بیگانه خوانش ننامش پسر
    همیشه سلامت و موفق باشی

  • خاطره هاي من از ان مرحوم بزرگوار.
    شخصيت والا ، نجابت خدا دادي ، سخت كاري و فداكاري تا پاي جان براي آسايش خانواده.
    روحش شاد يادش گرامي مقامش والا.

  • روحشان شاد و يادشان هميشه گرامي. خداوند سالم و سربلند نگهدارد زن عموي گرامي را. من هر وقت به تك تك فرزندان زن عمو ي گرامي و مرحوم عمو عبدالله با اينكه سعادت زيارت مرحوم را نداشته ام فكر ميكنم ، مي بينم ماشالله يك از يك خوبتر و بهتر و بزرگوارترند. ماشالله به بامحبتي و فاميل دوستي اين خانواده بزرگوار .

  • دست شما برادر گلم درد نکنه ، کلی یاد و خاطره ی آقاجونو برام زنده کردی ، از اظهار لطف اعضای فامیل عزیزم هم تشکر میکنم . مامانم میگن مافامیلمون همه همینطورن

  • يادش گرامي و روحش شاد ، خاطره هاي زيادي از پياده روي با ايشان همراه سيد رضا داشتيم ، و با خوش رويي خستگي را از تنمان بدر ميبرد.

Leave Your Comment

Skip to content