ظهور غار نشینی

ما که بچه بودیم پشت بام، بخشی از خانه بود.گاهی می رفتیم بساط شام را روی پشت بام پهن می کردیم. به خانه پدر بزرگ که می رفتیم روی پشت بام می خوابیدیم. بعد پشت بام ها مثل خیلی از تکه های خانه های قدیم از محدوده زندگی شهری خارج شدند. با ظهور ساختمان های بلند ،حریمی که پشت بام در اختیار آدم ها می گذاشت از بین رفت. پشت بام تبدیل شد به یک فضای عمومی و آلوده که لوله های عجیب و غریب ،آنتن های پوسیده و زنگ زده و کولرهای آبی رنگ پریده را پناه می داد. دیگر کسی شهر را از آن بالا تماشا نکرد و دلش برای دیدن ماه و خوابیدن زیر ستاره ها تنگ نشد.
حالا خانه های تازه دوباره فیل شان یاد هندوستان کرده است .همان پشت بام های قدیمی را برداشته اند و اسم پر طمطراق “روف گاردن” یا “باغ روی بام” رویش گذاشته اند و به عنوان امتیاز اضافه تحویل می دهند. خوب که توی بحرش می روی می بینی همان پشت بام قدیمی خودمان است. لوله ها و کولرها و بخش های تاسیساتی را جمع کرده اند یک طرفش و طرف دیگرش را فضای سبز و آلاچیق گذاشته اند و جای نشستن درست کرده اند. به همین سادگی چشم ها خیره مانده اند و فروشندگان این خانه ها چنان باد به غبغب می اندازند که انگار شهودی از ناکجا بر آنها الهام شده که از فضای بام استفاده کنند.
همه آن چیزهایی که یک وقت جزیی از خانه بود و در شور بی پایان شهرنشینی جا مانده بود،حالا دارد به عنوان مزیت های اضافه به خانه ها برمی گردد. متاسفانه آدم های شهر به دلیل استشمام زیاده از حد آلاینده ها حافظه تاریخی شان خیلی خوب کار نمی کند. فکر نمی کنند که این حیاط ها قبلا هم بودند. یادشان نمی آید که بالکن هایی رو به آفتاب داشتیم و بامی که می شد از آنجا ستاره شمرد. فقط برای اسم های خارجی که با کلاس هم به نظر می رسند، هلهله می کنند. من فکر می کنم ما یک روز به قول شاعر به غارهایمان باز خواهیم گشت. البته آن موقع دیگر اسمشان عوض شده و کسی غار صدایشان نمی کند، به جایش می گویند: “پناهگاه فوق مدرن با مصالح طبیعی” و آرامش ناشی از لمس سنگ واقعی و بودن در دل طبیعت را به رخ مان می کشند. آن وقت ،همه در صف کوچ کردن به نخستین مسکن بشر از همدیگر سبقت خواهند گرفت.

سید محمد ریاضی پور
شهریور 94

Comment (3)

  • افرین به اقامحمد .با طبعی مهربان و اشنا و دوست داشتنی قدیمی … حرفهایتان را بسیار تصدیق میکنم .ولی نمیدانم چرا اینهمه که از اشنایی و نزدیک دیدار کردن که حرف بمیان می اید کمتر کسی مشتاق عملکردش میافتد /؟ در زندگی ماشینی و اپارتمان نشینی و عصر مجازی و کامپیوتری – اگر کسی یک گلدان سبز داسته باشد و هر روز چندقطره اب به ان بدهد و سیرابش کند .میتوان گفت که همه دنیا را دوست دارم و قلب مهربان کسی که مهربانی را می ستاید را هم دوست میدارم .پس بیایید برای دوست داشتن بشتابیم …………

  • محمد جان تو این روزگار که یه روز شلوار پاچه گشاد مد میشه و روزی دیگر پاچه تنک ونیز روزی موی بلند خواهان داره و دیگر روز موی کوتاه و….. چه بسا که باری دیگر به پشت بامها برگشته و همان حال و هوا راتجربه نماییم والبته با آغاز ارائه خانه های به این سبک چه بسا که آغاز این حرکت شروع شده باشد.
    ممنون از یاد آوری خاطرات خوش.

Leave Your Comment

Skip to content