شــــوشتـــــر شهـــــری بـــه قـــدمـــت تــــاریــــخ (بخش ششم: عباسیان)

 

 

عباسیان گرچه توانستند با دادن شعارها و وعده های خوشایند به جلب حمایت ایرانیان و گروه های مخالف امویان بپردازند ،اما دیری نپایید که بسیاری از همان مخالفان استیلای اموی پرچم طغیان را در مقابل عباسیان نیز برافراشته و تقاضای آنچه را کردند که عباسیان دایما در جریان نهضت خود وعده داده بودند،ولی پس از پیروزی فراموش کرده بودند.در دوران عباسیان آزاد مردی از ایران به نام یعقوب لیث پرچم استقلال برافراشت و نخستین دولت مستقل ایرانی را پایه گذاری و خوزستان را نیز به کانون آزادی خواهان ایرانی تبدیل کرد. یعقوب در پاسخ فرستاده خلیفه که حکومت خراسان و فارس را به وی پیشنهاد کرده بود گفت:”تا تو و خاندانت را برنیندازم از پای ننشینم”. او چون می دانست که استقلال سیاسی یک ملت بستگی به استقلال فرهنگی آن دارد،از این جهت از گسترش زبان فارسی حمایت می کرد و شاعران ایرانی را به سرودن اشعار فارسی تشویق می نمود و مدایح شعرای تازی گوی را نمی پذیرفت و به ایشان می گفت:چیزی را که من اندر نیابم چرا باید گفت؟.چنانکه گفته شد در دوره عباسیان سلسله هایی در ایران تاسیس شدند که شامل دو دسته بودند،دسته ای که سیادت روحانی خلیفه را قبول نداشتند و دسته دیگر که خلیفه را برخود امیرالمومنین می دانستند. اگرچه این دودستگی و دریافت مالیات های متعدد از سوی عمال خلیفه و همچنین وجود ناامنی های متعدد،وقوع زمین لرزه سال 444 هجری و سال 478 و سیل ها و بیماری های گوناگون در ایالت خوزستان موجب شده بود که برخی از شهرها وضعیت چندان مناسبی نداشته باشند.ولی درهرحال در دوره عباسیان اوضاع نسبت به دوره اموی بهتر بود و پاره ای اقدامات عمرانی در خوزستان و خصوصا در شوشتر صورت پذیرفت. در سال 590 هجری که خوزستان در دست مخالفان خلافت بود،مویدالدین وزیر خلیفه عباسی، الناصرالدین الله به فتح خوزستان گمارده شد .وی همراه سپاهیان خود توانست بر خوزستان مسلط شود و در سال 591 هجری شوشتر را به تصرف درآورد.شوشتر که همواره به عنوان یکی از شهرهای مهم قلمرو اسلامی محسوب می شد،در زمان عباسیان نیز جایگاه خود را حفظ نمود و به لحاظ داشتن موقعیت ویژه همواره مورد توجه حکومت مرکزی و مخالفان بود و هر کدام از طرفین سعی می کرد تا تسلط خود را بر آن حفظ نماید و متاسفانه همین موضوع نیز باعث شد تا همیشه این شهر مورد تاخت و تاز و ویرانی بیشتر قرار گیرد.

یعقوب لیث صفاری در مکرم و شوشتر
یعقوب لیث،عیاری از دیار سیستان بود که علیه عباسیان قیام نمود و با خلیفه وقت در افتاد و برای استقلال سرزمین خود جانانه رزمید. او در سال 237 هجری(851 میلادی) در سیستان سپاهیان و مجاهدانی به دور خود جمع کرد و قبل از همه،با خوارج به جنگ پرداخت .پس از آن صالح بن نصر و درهم بن نصر،عمال خلیفه را درهم شکست و آخرین بازمانده طاهریان را که نماینده خلیفه در خراسان بشمار می رفت از میان برداشت. در این زمان اوضاع داخلی خلافت عباسی چنان آشفته شده بود که خلفا فقط به اطاعت اسمی و ظاهری یعقوب راضی بودند،لیکن یعقوب با حملات خود مناطق فارس،مازندران،گیلان و خوزستان را تحت سلطه خویش درآورد و این موقعیت موجب شد که خلیفه طخارستان ،سیستان و سند را هم رسما در اختیار یعقوب بگذارد.
چون یعقوب به خوزستان لشکر کشید و خلیفه المعتمد باالله خبر جنبش او را شنید،اسماعیل بن اسحاق بغراج را به نمایندگی نزد او فرستاد و سپس به وی خبر داد که خراسان، گرگان،ری و فارس و شرطه بغداد را به یعقوب واگذار کرده است. ولی یعقوب به خلیفه خبر داد که ازآنچه داده شده خشنود نیست و باید به درگاه معتمد برسد.یعقوب پس از آنکه وارد خوزستان شد در عسکرمکرم مستقر گردید و سپس به شهر واسط لشکر کشید و از آنجا به محلی بنام دیرالعاقول رفت.
معتمد نیز وقتی از نقشه یعقوب مطلع شد،برادرش موفق را به جنگ او فرستاد.جنگ سختی درگرفت ،لشکریان موفق منهزم شدند و گریختند ولی موفق چون اوضاع را چنین دید خود مستقیما وارد جنگ شد و بسیاری از سپاهیان یعقوب کشته شدند و خود او نیز زخمی گردید. ابن خلدون در این باره می نویسد:”شکست در سپاه یعقوب افتاد و منهزم گشت و موفق لشکرگاه او را تاراج کرد،چنانکه قریب به ده هزار از چارپایان به دستش افتاد”.
قیام یعقوب مصادف با قیام زنگیان در نواحی بصره ،اهواز و بحرین گردید.زنگیان با تصرف اهواز در سال 526 هجری (870 میلادی) راه ورود به خوزستان و فارس را به تصرف خود درآورده بودند. یعقوب نخواست که از راه اتحاد با زنگیان از کمک آنان بهره مند شود و توامان به دستگاه رو به زوال خلافت حمله ببرد و شاید یکی از علل شکست او در مقابل خلیفه نیز همین بود.
احتمال دارد یکی از علل عدم اتحاد یعقوب با زنگیان در انحرافات مذهبی آنها بوده باشد. یعقوب پس از اینکه در جنگ با سپاهیان خلیفه شکست خورد به خوزستان مراجعت و در جندی شاپور فرود آمد. صاحب الزنج رهبر زنگیان فردی نزد او فرستاد و وی را تحریض کرد به میدان نبرد بازگردد و او را وعده یاری علیه خلیفه داد.ولی یعقوب در پاسخ نوشت:”اقل یا ایها الکافرون لا اعبد ما یعبدون”. اما علیرغم عدم تمایل یعقوب به زنگیان محمد بن عبیدالله عامل وی در اهواز با توجه به نفوذ زنگیان در این شهر سعی در ایجاد ارتباط با صاحب الزنج داشت.بطوریکه ابن خلدون می نویسد:”محمد بن عبیدالله عامل یعقوب در اهواز با صاحب الزنج مکاتبه می کرد و می خواست با هردو چنان مدارا کند که در مقام خود باقی بماند.صاحب الزنج نیز اطاعت کرد ولی به شرطی که علی بن ابان یکی از سرداران صاحب الزنج متولی آن بلاد باشد و او خلیفه وی.پس در تستر(شوشتر)اجتماع کردند.در تستر در روز جمعه که خطبه نماز می خواندند بنام یعقوب ومعتمد خطبه خواندند و از صاحب الزنج نام نبردند.علی بن ابان خشمگین شد و روانه اهواز گردید. چون احمد بن لیثویه این خبر شنید به تستر آمد و با محمد بن عبیدالله نبرد کرد.محمد بن عبیدالله منهزم شد و در تستر پناه گرفت.به علی بن ابان نیز خبر رسید که احمد بن لیثویه آهنگ نبرد با او دارد.
این بود که به سوی احمد روان شد و میانشان نبردی سخت در گرفت. در این نبرد علی بن ابان شکست خورد و جماعتی از یاران و سپاهیانش کشته شدند.او توانست خود را که مجروح شده بود برهاند و از تستر به اهواز برساند ولی مجددا برادر خود خلیل را با سپاهی به جنگ احمد بن لیثویه فرستاد و در عسکر مکرم میانشان جنگ در گرفت اما دوباره زنگیان منهزم شدند و نزد علی بن ابان رفتند”.
سرانجام نه یعقوب لیث و نه قیام زنگیان به رهبری علی بن محمد(صاحب الزنج) هیچکدام نتوانستند کاری از پیش ببرند بلکه هردو منهزم گشتند.مجددا سررشته امور به دست خلافت عباسی افتاد و حملات متعدد این دو قیام ،خاصه زنگیان موجب گردید که شهرهای بسیار به آتش کشیده شود و عده بسیاری از مردم به قتل برسند و کشاورزی و زراعت از رونق بیفتد و کشاورزان خانه و زندگی خود را از دست بدهند و لطمات زیادی را متحمل شوند.

ریاضی پور

شهریور1394

Comment (2)

  • ممنون آقاي رياضي پور طبق معمول جالب و خواندني.
    اسم علي بن آبان برام خيلي جالب بود. هميشه اين سوْال در ذهن من بود كه جد بزرگوار ما سيد حسن آباد بر گرفته از چه ريشه اي فاميل آباد را براي ما برگزيد !!؟؟
    احساسي خاصي مرا ترغيب كرد كه شايد بر گرفته از آبان بوده ؟ اگر اطلاعات بيشتري داري برايم بنويس. مخلصيم

  • ظاهر شدن یعقوب در تاریخ هجری باید حدود سال ۵۸۰ باشد و ظاهرا سال۲۳۷ اشتباه میباشد.

Leave Your Comment

Skip to content