مختصــــری از زنـــدگینامه حـــاج ســــید فخرالدیـــن محمودیان

 

 

پیشنهاد آسید رضا عمو اسماعیل در مورد نوشتن شرح حال حاج آقا سرتیپ سید فخرالدین محمودیان بعنوان یکی از بزرگان فامیل، انگیزه ای قوی شد تا در این باره با اعتقاد به چند دلیل اقدام کنم.

اول اینکه شکر خدا از نعمت وجود و حضور ایشان در بین خودمان برخوردار هستیم، و انشاله سایه غیرت و تعصب و جوانمردی ایشان بر سر ما مستدام باد. دوم عمر با عزت ایشان است که بسلامتی در آستانه 71 ساله گی اینک در جمع پنج نفر اول بزرگان فامیل بحساب می آیند. سوم مروت و اصالت مردانگی ایشان در ایده و اعتقاد به همبستگی نسبت به فامیل است. و چهارم افتادگی و فروتنی و عبودیت زایدالوصف در برابر خالق متعال و اعتقاد راسخ به ائمه اطهار و بزرگان دین ، و پنجم که نه بعنوان آخرین صفت از صفات شایسته ایشان، که یکی از هزاران آنهاست، شخصیت اجتماعی و نظامی وی بعنوان تیمسار بازنشسته در ارتش جمهوری اسلامی ایران و سابقه هشت سال شرکت در جنگ تحمیلی.

اساسأ بتصویر کشیدن کامل یک انسان در قالب کلمات از جنبه های مختلف طبیعی، خلق و خو، تعلیم و تربیت، اجتماعی، خانوادگی، محیطی و غیره به کتاب مفصلی می ماند. زیرا که انسان مجموعه ای از صفات و خصایص بیشماری بوده که بعضی حریم شخصی و برخی دیگر نزدیکان و جامعه را شامل میشود. اما معرفی انسان با شخصیتی ممتاز و صفاتی شایسته در کتابهای متعدد امکانپذیر است. و دشواری نوشتن سرگذشت سرتیپ حاج سید فخرالدین محمودیان برای من، باختصار گوئی در قالب مقاله ای کوتاه است تا در سایت سادات قیری منعکس شود. در نتیجه زندگینامه این عزیز را به سه بخش کودکی، جوانی، و بزرگسالی تقسیم کردم.

بنقل از والده بی بی زری ریاضی، که دوران کودکی آفخرالدین را کاملأ بیاد دارد ایشان در شهرستان اهواز در منزل مرحوم حاج آقا امامی دائی آفخرالدین با حضور بی بی زری و بی بی بیگم ریاضی(عمه) و خاله زهرا(مادربزرگ) آفخرالدین و سایرین بوسیله مامای خانه گی در شانزدهم تیر ماه سال 1323بدنیا آمدند.  والده تعریف میکند که با صدای گریه تولد نوزاد همه حاضرین مشتاقانه به محل زایمان دویدیم تا اولین نوه پسری بابا محمودی را ببینیم. والده بی بی زری تا شش هفت ماهگی آفخرالدین را بیاد دارد که ظهرها بعلت گرمای هوا وی را در زیر زمینی خانه ایکه برسم آن زمان چندین خانوار با هم زندگی میکردند میبرده و بعد از ظهر به جمع خانواده برای صرف عصرانه می پیوست.  از خاطرات کودگی آفخرالدین والده حکایت میکند که وقتی بجمع خانواده میرسید باو می گفتند که سلام کند. و او با لحن کودکانه با اینکه سلام را تلفظ میکرد، پاسخ میداد ( سلام بلد نیستم).

از دیگر خاطرات کودکی وی روزی بوده که در شوشتر مقداری پول از دائی محمودیان می گیرد تا چیزی بخرد و وقتی خریدخودرا که ظاهرأ از آب نباتهای نامرغوب محلی بوده به دائی محمودیان نشان میدهد ، دائی محمودیان با عصبانیت باو میگوید :

 

بچه جان آخر این چیه خریدی . این بدرد عمه ات میخوره.  اتفاقأ عمه آفخرالدین مرحومه بی بی بیگم ریاضی نیز در آنجا حضور داشته ودرپاسخ این تعارف میگوید:  (نه بگذار بچه ام خودش بخورد من نمی خواهم.)

حاج سید فخرالدین فرزند مرحوم سید نورالدین محمودیان و بی بی صغرا امامی مادری بزرگوار و نیک سرشت از سادات جلیل القدر جزایری که سایه مهر و عطوفت ایشان برای همیشه بر سر ما مستدام باد، دوران دبستان و نوجوانی را در سه دبستان خیام و امیرکبیراهواز و سپس دبستان سیروس مسجدسلیمان بپایان رسانده است.  بعد از انتقال دائی محمودیان به تهران در سال 1336 شروع دبیرستان را تا کلاس دهم در دبیرستان میرافضلی تهران و ادامه تحصیل را تا اخذ دیپلم در دبیرستان فرهنگ اهواز بوده اند. از خاطرات دوران تحصیل خود تیمسار تعریف میکند که شرایط محیط زندگی روی راندمان پیشرفت تحصیلی وی موثر بوده است. و زمانیکه رقابت تحصیلی و محیط باز تهران همچنین سطح معلومات درسی آنجا بیش از توان وی بوده، تصمیم میگیرد به اهواز نزد دائی خود مرحوم حاج آقا امامی برود تا بتواند با معدل مناسبی در کنکور شرکت کند. نهایتأ با یک دوره تقویتی کنکور در کلاسهای خوارزمی تهران، و بنیه ورزشکاری ایشان بعنوان ملاک مهم در دانشکده افسری قبول میشوند. این در حالی بود که دوره سپاه دانش را قبلأ در سرپل ذهاب گذرانده بودند.

وقتی حاج آقا بعضی از اولین های طایفه را معرفی میکرد، سید پرویز مطهر اولین دیپلم، آذر تجلی اولین لیسانسه دختر و مرحوم سید محمد تجلی اولین مهندس و…….. وخود اولین دانشجوی دانشکده افسری طایفه بوده اند. حاج سید فخرالدین معتقد است که بدلیل جواب منفی پدران ما به استکبار و کفر انگلیس برای اعزام جوانان طایفه به انگلستان، در نتیجه خدای متعال به پدران ما نسلی صالح و سالم عنایت فرموده که باید بیش از این در انتظار موفقیت های طایفه و اولین های بیشمار دیگری باشیم. قبل از ورود بدانشکده افسری حاج آقا فخرالدین دلش میخواسته پرسنل بانک صادرات و یا دبیر ریاضیات بشود. اما با اشاره به عکس مدرک تحصیلی کلاس چهارم ابتدائی که وی را در لباس نظامی نشان میدهد معتقد است که بنظر میرسد مرحوم دائی محمودیان میخواسته که پسر ارشدش از همان بچه گی نظامی بشود. (این هم از بازیهای عجیب سرنوشت).

شدت علاقه آفخرالدین به خوزستان باعث شد تا وی بامید رفتن به لشکر زرهی اهواز دوران دانشکده افسری را در مهرماه سال 1350سپری کند. اما سرنوشت وی در تهران رقم خورده بود. او صفا و صمیمیت محیط و مردم خونگرم شوشتر و اهواز  را به دود و دم و شلوغی تهران ترجیح میدهد، و میگوید حتی برای یکروز هم شده دلش میخواهد در آنجا زندگی کند.

آفخرالدین نقل میکند که شرایط دوران تحصیل وی با شرایط مرحوم سید محمد تجلی در تهران گره خورده بود و آندو هم کار میکردند و هم درس میخواندند. در اینجا آفخرالدین یاد مرحوم مهندس سید محمد تجلی را که بسیار به او علاقمند و دوست یکدیگر بودند گرامی داشت و از خدای بزرگ برایش آسایش روح و آرزوی آمرزش رحمت واسعه کرد.

 

 

حاج آقا فخرالدین با شروع جنگ تحمیلی اولین افسر زرهی بوده که با یگان خود از تهران عازم جبهه میشوند. و از همینجا با تعهد در قبال وظیفه مذهبی میهنی خود افتخارات ماندگاری را برای خود و خانواده و دین و میهن و نهایتأ طایفه سادات قیری به ارمغان آوردند.

درست از اولین روز دوران هشت سال دفاع مقدس تا آخرین روز آن، آفخرالدین در جبهه ها با رشادت و جوانمردی بهمراه

سایر همرزمان خود حضور داشته اند. شمه ای از دوران سخت آنزمان را در کتابچه ای بنام خاطرات جبهه که توسط سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران چاپ شده حکایت میکند.

خاطرات هشت سال دفاع مقدس از زبان حاج آقا فخرالدین که خود جزو جانبازان جبهه ها نیز هستند، بسیار مفصل است شاید گواهینامه های افتخار آمیزی که از طرف فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، معاون نیروی انتظامی نزاجا، رئیس ستاد مشترک، دفتر نخست وزیری وقت، سازمان عقیدتی سیاسی نزاجا، بنیاد امور ایثارگران بایشان اهدا شده، بتواند بخشی از رشادت و پایمردی او را صحه بگذارد.

حاج آقا فخرالدین نهایتأ در تاریخ 12 مرداد 1376 با درجه سرتیپی از ارتش جمهوری اسلامی ایران باز نشسته میشوند.

ایشان از طرف ارتش به مکه مکرمه و کربلای معلی مشرف شده اند. و اینک در کنار همسر با وفا و صمیمی خود خانم پرویندخت گودرزی که ایشان نیز پابپای آفخرالدین در مسائل و مشکلات غیاب همسر در پشت جبهه و در خانه زحمت بسیار کشیده اند، همچنین دختر عزیز و دوست داشتنی ایشان ماریه خانم و نوه عزیزشان لیانا و داماد عزیز آقای محمد نافعی بخیر و خوبی زندگی میکنند.

از صفات با ارزش حاج آقا آفخرالدین  ارادت و خلوص عشق و محبت به بزرگان دین و اماکن مقدسه است. زمان و دوری مسافت برای زیارت این اماکن برای وی مطرح نیست و هرگز در این مورد کوتاهی نمی کنند. در زمان جنگ تحمیلی هر فرصتی را که از نبرد در جبهه ها فارغ میشدند با همان لباس نظامی خاک آلود بدیدار اقوام و فامیل مستقر در شوشتر و و زیارت اماکن مقدسه میرفتند. بزرگترین رضایتمندی و خوشحالی خود را در رفع مشکل عزیزان فامیل و حتی نزدیکان دور میدانند و افسوس میخورند که بدلایل تغیر زمان و وضعیت اداری گاهی اوقات واقعأ نمی توانستند بیش از این کاری برای کسی بکنند. حاج آقا با تمام حسن نیت معتقد است که هر کاری اگر از ته دل برای رضای خدا باشد هرگز بی اجر خیر باقی نخواهد ماند.

 

حاج آقا فخرالدین وخانواده ی محترمش چندی پیش نیز درغم ازدست دادن پسر مهربانشان دکتر سید محمود رضای عزیز (روحش شادویادش گرامی)که دراثر  بیماری ازمیانمان رفت عذادارگردیدند وباردیگر درس استقامت وپایداری دربرابر ناملایمات زندگی را به همگان نشان دادند واین ناشی از بزرگ منشی وخلوص نیت وارادت به پروردگار عالم می باشد که دراین ایشان وخانواده ی محترمش سرلوحه زندگی است.

 

توصیه میکنم عکسهای ضمیمه را حتمأ ملاحظه نمائید. ارادتمند : سید محمدعلی بهروزی آذر 1393

 

(برای نمایش عکس در اندازه ی بزرگ، روی آن کلیک کنید)

SAM_3047 SAM_3033 SAM_3031 SAM_3049

Comment (13)

  • ایشان از افتخارات فامیل است برای شخص بنده هر وقت برایم مشکلی ایجاد شده به عنوان منجی وارد شده چه در زمان سربازی و چه بعد از آن برای اعزام به جبهه در سال 61 همزمان با آزاد سازی خرمشهر بصورت تصادفی در تیپ زرهی محل خدمت ایشان اعزام شدم و همه سربازان و افسران از شهامت ایشان میگفتند . از صفات والای ایشان کمک به همنوع خصوصا فامیل است که هر کاری که در توان داشته انجام داده بدون در نظر گرفتن موقعیت کاری برای خود . امید است همیشه در پناه حق خودشان و خانواده محترمشان سلامت و موفق و شاد کام باشند انشالله ارادتمند سید فخرالدین قیزی زاده

  • یادم میاد اهواز که بودیم زمان جنگ هر وقت دایی فخرالدین از جبهه میومد پیشمون کلی خوشحال میشدیم و جلوی همسایه ها پز میدادیم وبابا هم همش تیمسار تیمسار صداش میکرد خوب یادمه که همه پسران سرباز اون موقع یه جورایی با کمک دایی به پشت جبهه میومدن و سربازی راحت تری رو میگذروندن . دایی فخرالدین یکی از خوب های فامیله که امیدوارم همیشه سالم و تندرست باشه برای خودش و خانواده عزیزش آرزوی خوشبختی و سلامتی میکنم خدا حافظ و نگهدارش باشه .با احترام آنیتا ریاضی

  • تاريخچه بزرگان سادات معظم قيري شاهد مردان و شير زناني بوده كه هر كدام در زمان و موقعيت خويش برگي زرين در خاطرات اين قوم بوده اند. ( كه متاسفانه بعضا در پس كوچه هاي تاريك شهر عزيزمان شوشتر دفن گرديده و جز شمه ای از آن به ما نرسيده است. جا دارد با درس گرفتن از اين تجارب اشتباهات تاريخي خود را ترميم و از شرايط و موقعيتي كه اين سايت فراهم نموده استفاده و بخشي از دين تاريخي خود را ادا نماييم)
    بدون شك اين درخت طيبه همواره نوبرانه هايي دارد كه در دوران معاصر تيمسار سيد فخرالدين محموديان يكي از آنان است
    هم او كه نه تنها شيرين و دل نشين است بلکه مورد علاقه بزرگ و كوچك مورد احترام پير و جوان با قلبي مالامال از صفا و يك رنگي و صميميت و نوع دوستي و گذشت و شجاعت و افتادگي خاصي كه مختص اوست. بهروز زيبا نوشت بيان كردن او در اين مقال نگنجد.
    فخرالدين مردي است كه بايد از نو شناخت. سايه اش مستدام.
    رضا آباد

  • خوشحالم که توانستم قطره ای از دریای بزرگواری و منش با معرفت آفخرالدین عزیز را به تصویر بکشم. خدا سایه لطف و محبت او را از سر ما کم نکند.

  • دایی فخرالدین از کسانی هستند که من از صمیم قلب ایشان را دوست دارم و احترام زیادی برای ایشان قایلم.زندگی چه پستی بلندی هایی دارد و چه مردانه ازاین امتحان بیرون آمدن مهم است.دایی فخرالدین و دخی خانم صبر و بردباری شما قابل تحسین است.

  • خیلی زیبا بود برای ما جوانان خاطرات پدر و مادرانمان واقعا ارزشمند است و ما را با آن حال و هوای آن روزها بیشتر آشنا میکند ممنون از عموی نازنینم

  • با تشكر و تقدير فراوان از آقاي بهروزي و زحمات ايشان،براي پدر عزيز و بزرگوارم و مادر مهربان و فداكارم از درگاه خدا سلامتي و طول عمر آرزو دارم. همچنين صبر و شكيبايي در غم هجران محمودرضاي عزيزمان كه در أوج جواني به ديدار حق شتافت و قلب ما را تا أبد عزادار كرد

  • سلام ماریه جان بابا و مامان و تو عزیز همیشه مایه افتخار و مباهات طایفه هستید همه ما شما را دوست داریم و برای محمودرضای عزیز آمرزش جاودانه آرزومندیم. اگر این روزها روزگار فاصله ها را زیاد کرده ولی قلبهای ما بهم نزدیک است. و از ریشه بهم تعلق داریم. برای تو عزیز و مامان و بابای عزیز و کل خانواده سلامتی طول عمر با عزت و سلامتی آرزو دارم.

  • حقیقتا که داداش فخرالدین وخانواده گلش همیشه در قلب ما جا دارند و یاد و خاطره محمود رضای عزیز هرگز از ذهن پاک نخواهد شد .

  • دوست داريم داداش فخرالدين كسي هم حكم نكرده كه حتما فقط يه بار كامنت بديم.
    ما هم دلمون خواست امشب دوباره بنويسيم.

  • بی شک آقا فخرالدین ازمعدود افرادی است که میتوانی درهمه حال اززندگیت ازبودنش درکنارت مطمئن باشی چه درخوشی ها وچه درخدای ناکرده ناخوشی واین یعنی عشق به فامیل وسادات که خداوند دروجودش قرارداده است.
    همیشه دوستت داشته وداریم وخداوند عمری بابرکت به تو وهمسرمهربانت(دخی خانم) وکل خانواده ات اعطاء نماید.
    اینشاا…

  • با سلام به همه فامیل بخصوص تیمسار عزیز من بدلیل عدم دسترسی به سایت با تاخیر به جمع تحسین کنندگان سرور گرامی آ سید فخراتدین که واقعا مایه فخر سادات قیری هستند می پیوندم و محبت هایش را قدر مینهم. ما از کودکی با عشق و علاقه دو بزرگ فامیل مانوس شدیم :دایی محمودیان و عمو تجلی و طبیعی است که این علاقه به فرزندان آنها بین ما ادامه یافت . شخصا دو خاطره از ایشان دارم یکی محبتی است که معظم اله در حق پسرم فواد کرد و باعث انتقال وی در دوره سربازی به شاهین شهر شد و دیگری خدمتی است هر چند ناچیز که بنده افتخار انجام آنرا داشتم و آن آوردن سویچ پیکان ایشان بود که در هفت تپه جلو خانه خاله فخری پارک بود و اینجانب که آنرمان در آنجا بودم به امر ایشان به دارخوین محل استقرار واحد ایشان رفته و سویچ ماشین را برایشان آورده تا به تهران برونذ.

Leave Your Comment

Skip to content